نفس در قفس

ارگان خبری لیگ حقوق بشر زندانیان ایران
مقاله

سرنوشت مبهم دانش‌جویان شهرستانی در پایتخت / همراه حسینی

5-می-2016

گروه خبری:

شهرستان‌ها در ایران برای هر جوانی تصویر استیصال و یاس مفرط و آینده‌ای تیرو تار را نوید می‌دهند. هر جوانی می‌داند که سرانجام بدون آن‌که بفهمد به‌ترین سال‌های عمرش را از دست رفته خواهد دید. سرنوشتی محتوم و چاره‌ناپذیر در این شهرها انتظار او را می‌کشد. جوان در این شهرهای نکبت‌بار در اتاقک‌هایی محصور با بینوایی پیر می‌شود. همه این را می‌دانند نسل ما هم داستان خاص خود را دارد.

با تصور ایده‌ی تحصیل جوان در شهرهای بزرگ‌تر به طور خاص در پایتخت نوری در دل جوانه می‌زند و برای گریز از سرنوشت اطرافیان خود دل به تحصیل می‌دهد و رهسپار پایتخت می‌شود. اینان برای فرار از محرومیت و فقر دهشتناک که گریبان‌گیر خود و خانواده‌هایشان است این ایده را در سر می‌پرورانند، سنگ‌هایی در دل و در مغز، چهره‌ی هر جوان دانشگاهی است.

خر کس چند صباحی دانشگاه و زندگی خوابگاهی را تجربه کرده باشد، می‌داند که این وضعیت چه مشقت‌هایی را بر آدمی تحمیل می‌کند، رنجی که قرار است در آینده به بار بنشیند اما در همان ماه‌های اولیه در هم می‌شکند. یک جوان در این مملکت تنها در برابر گردباد و منجلاب قرار دارد.

چه جوان‌هایی که در دانشگاه‌های ایران در پایتخت روزانه خسته و وامانده سر کلاس حضور می‌یابند، شب‌هایی که در اتاق‌های نمور و تنگ و تاریک به نگهبانی ایستاده‌اند و ظرف‌های رستوران‌های پایتخت را تا نیمه‌های شب می‌سابند تا شاید چندرغازی نصیب‌شان شود و شرایط ماندن‌شان در پایتخت و شهرهای بزرگ فراهم. چه جوان‌هایی که برای پخش تراکت‌های تبلیغاتی از سید خندان تا انقلاب پای پیاده راه می‌سپارند و شب را در کنار پیاده‌روها و خیابان‌ها سپری می‌کنند یا در انتخابات مجلس شورای اسلامی دم ستاد یک کاندیدا ملتمسانه ایستاده‌اند تا شاید مبلغی چند در دست‌شان بگذارند تا بتوانند افرادی بیتواتر از خود را به پای صندوق رای برای کاندیدای مربوطه بکشانند.

جوانی که از شهرستان و روستاهای محروم کشور به دانشگاه پایتخت می‌آید اغلب با تبعیض‌های بزرگ قومی و فرهنگی  مواجه می‌شود. آداب و لهجه‌ی خود را مسخره شده می‌یابد. در همان بدو ورود همه چیز برای او جوان فاصله است و شکاف که جوان را به سمت بازگشت به اصل خود یا فرو رفتن در غرقاب افسردگی و کسالت می‌کشاند.

دانش‌جویانی که به صورت شبانه در دانشگاه‌ها ثبت نام کرده‌اند جدا از این مشکلات با هزینه‌ی شهریه و اسکان در خوابگاه‌هایی با اتاق‌های پانزده نفره نیز روبرو هستند. مشکلاتی که برای جوانی که با این میزان از حجم مشکلات آشنایی ندارد بزرگ‌ترین فشارهای روانی را تحمیل می‌کند.

دانش‌جویانی که به هر دلیلی در امر تحصیلات خود ناموفق بوده‌اند برای‌شان امکان رزرو خوابگاه و وعده‌های غذایی وجود ندارد و چه شب‌ها که این دانش‌جویان گرسنه می‌خوابند و یا بر اثر کم‌خوابی کلاس‌های روزانه‌شان را از دست می‌دهند. اینان که پشت سر خود مسائلی را دور زنده‌اند درست روبروی‌شان و جایی که قرار بود اوضاع به‌تر شود مهلکه‌ای می‌بینند.

دانش‌جویان شهرستانی که به دور از چشم هم‌کلاسی‌های خود به مراکز خیریه‌ای که دانش‌گاه به زعم خود برای کاهش مشکلات تاسیس کرده رفته و مثل یک گدا درخواست چندرغاز پول یا رزور رایگان غذا می‌دهند.

دانش‌جویان شهرستانی را که به مواد مخدر پناه برده، به بیراهه کشیده شده و دزدی می‌کنند چه چیزی می‌تواند نجات دهد؟

اندک دانش‌جویان شهرستانی که در تجمعات صنفی شرکت می‌کنند و در پیگیری خواسته‌های دانش‌جویی مصرانه تلاش می‌کنند زیر مجازات‌هایی من‌جمله محرومیت از خوابگاه و تسهیلات دانش‌گاهی قرار دارند و این مسئله دانش‌جویان را در وضعیت استیصال قرار می‌دهد و آنان نهایتا از ترس عواقب چنین فعالیت‌هایی خود را دست و پا بسته می‌یابند.

دانش‌جویانی نیز که با تمام این مصائب فارغ‌التحصیل می‌شوند به دنبال کار روانه‌ی هر شهری شده و در نهایت چیز دندان‌گیری نصیب‌شان نمی‌شود.

روند خصوصی‌سازی که در داخل دانشگاه‌ها در حال عملی شدن بوده و حکومت نیز علاقه دارد تا هر چه زودتر خود را از شر دانش‌جویان خلاص کند برای دانش‌جویان فوق‌الذکر می‌تواند نوید روزهای بدتری را در آینده بدهد.

زندانیان