نفس در قفس

ارگان خبری لیگ حقوق بشر زندانیان ایران
اخبار

نامه زندانی سیاسی جعفر اقدامی به پدر و مادر خود

7-آوریل-2012

گروه خبری: زندانیان -

سایت نفس در قفس: جعفر اقدامی زندانی سیاسی که پیش‌تر ۶ سال زندان را تحمل کرده بود و از زندان آزاد گردید دوباره به جرم شرکت در مراسم یاد اعدامیان دهه ۶۰ در قبرستان خاوران بازداشت و اینبار به ۱۰ سال حبس محکوم شد. وی از مشکلات عدیده جسمی رنج می‌برد و تاکنون مسئولین زندان اجازه رفتن به مرخصی و درمان را به وی نداده‌اند.

 

جعفر اقدامی در طی این نامه ضمن تبریک سال نوع دلایل زندانی بودن خود را برای پدر و مادرش توضیح می‌دهد. وی در بخشی از نامه خود چنین می‌نویسد: «روزی ما دوباره کبوتر‌هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است.»

متن کامل این نامه که توسط خبرگزاری هرانا منتشر شده، به شرح زیر است:

 

پدر و مادر عزیزم:

 

سال نو را به شما و همهٔ پدر و مادران صبور و مقاوم این سرزمین که فرزندانشان در زندان‌ها مشغول تجربه اندوزی هستند شادباش می‌گویم. همهٔ ما می‌دانیم که رنج دوری و هجران چقدر سخت است بخصوص در شرایط فعلی که حتی امکانات نا‌چیزی مانند تلفن و ملاقات حضوری را از ما دریغ نموده‌اند اما به باور من پذیرفتن شرایط حاکم در جامعه و سکوت و بی‌تفاوتی در برابر آن به مراتب سخت‌تر است. شرایطی که همهٔ ارزشهای انسانی دگرگون شده و عده‌ای انحصار طلب و تمامیت خواه با حق کشی و دروغگویی با تاراج ثروتهای عمومی سرنوشت و زندگی میلیون‌ها ایرانی را به بازی گرفته‌اند

 

پدر و مادر عزیزم: آیا یک انسان آزاده می‌تواند در چنین شرایطی تن به یک زندگی خفت بار و تحقیر آمیز بدهد؟ مگر نه اینست که انسان‌ها آزاد به دنیا آمده‌اند و حق دارند آزادانه و شرافتمندانه زندگی کنند؟ این حق مسلم ماست که در جامعه‌ای زندگی کنیم که ارزشهای انسانی و اخلاقی بر آن حاکم باشد. جامعه‌ای عاری از فقر و ترس و غل و زنجیر.

 

شاید گفتن این حرف‌ها تکراری باشد ولی مادامی که حق زندگی و آزادی و جستجوی شادمانی از ما سلب می‌شود ما مجبوریم با فریادی بلند آن‌ها را طلب کنیم که از انسان آزاده انتظاری جز این نیست.

 

پدر و مادر عزیزم: می‌دانم که انتخاب این مسیر مرا از انجام خیلی از مسولیت‌هایم در قبال شما باز داشته و آرامشتان را بهم ریخته از این بابت از شما عذر می‌خواهم اما از شما تقاضا دارم چون گذشته صبوری و شکیبایی پیشه کنید. نه برای دریافت پاداشی آسمانی. نه اینکه برای این رنج، دیگران برایمان کف و سوت بزنند. ما این هزینه را برای حفظ شرافت و کرامت انسانیمان می‌پردازیم.

 

باور کنید من هم مثل خیلی از جوان‌ها آرزوهای رنگ و وارنگی دارم. خانه ماشین شغل خوب زن و فرزند…

 

همهٔ این‌ها خوب و مطلوبند و اصلا نمی‌خواهم کسانی را که این حقوق را جستجو می‌کنند سرزنش کنم. اما این حق را نیز به امثال من بدهید که انتخابی دیگر داشته باشم و جور دیگری زندگی کنم. باور کنید همهٔ چیزهایی که برایتان بر شمردم بدون آزادی برایم بی‌معنی است. شاید من زیادی سخت گیرم اما از زاویه‌ای که من به مسایل نگاه می‌کنم آن بیرون همه چیز بوی توهین و تحقیر می‌دهد (چه فرقی است میان زندگی کردن آدم‌ها و کشتن امید و آرزو‌ها و استعداد‌هایشان؟).

 

وقتی به آنچه که بیرون این دیوارهاست فکر می‌کنم احساس خفگی می‌کنم و بغض گلویم را می‌فشارد. اما واقعیتهای پیرامون ما بسیار دردناکند و ما می‌بایست بر اساس آن حرکت کنیم.

 

من نمی‌توانم چشمانم را به روی واقعیت ببندم و مثل خیلی از آدم‌ها دست به خود فریبی بزنم و بقول فریدون فرخزاد: اجازه بدهم تا حاکمان مستبد هر بلایی را که می‌خواهند بر سر مغزم بیاورند.

 

فقر اقتصادی و فرهنگی و بحرانهای اجتماعی و اخلاقی و استبدادسیاسی جامعهٔ ما را از حالت تعادل خارج کرده است و امنیت روانی و فکری را از همگان سلب کرده است. آیا سزاوار است که انسان‌ها در شرایطی زندگی کنند که عده‌ای زور گو و خودخواه به شعورشان توهین کرده و به آن‌ها بگویند: چه بپوشید چه بخوانید چه بنوشید چه بنویسید چه ببینید و چگونه فکر کنید.

 

پدر و مادر عزیزم: ما برای رهایی از این ظلم و ستم آشکار و شرایط غیر انسانی حاکم چاره‌ای جز مبارزه و استقامت نداریم. جستجوی حقیقت و آزادی و مبارزه در راه آن ارزشی است که در طول تاریخ مطلوبیت خود را حفظ کرده است.

 

با همهٔ وجودم به شما عشق می‌ورزم و دوستتان دارم.

 

روزی ما دوباره کبوتر‌هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است.

 

روزی که دیگر در‌های خانه یشان را نمی‌بندند. قفل افسانه‌ای است و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است. روزی که آهنگ هر حرف زندگی است ومن آرزو را انتظار می‌کشم حتی روزی که دیگر نباشم.

 

زندان رجایی شهر-نوروز۹۱

 

زندانی سیاسی جعفر اقدامی

برچسب ها:

زندانیان