نفس در قفس

ارگان خبری لیگ حقوق بشر زندانیان ایران
اخبار

زندگی قربانیان اسیدپاشی اصفهان در تاریکی مطلق

16-اکتبر-2016

گروه خبری: زنان -

سایت نفس در قفس: پرونده اسیدپاشی مهرماه ١٣٩٣ اصفهان بعد از گذشت دو سال هنوز بسته نشده‌ است. نخستین خبر از اسیدپاشی زنجیره‌ای که در آن چهار زن اصفهانی در شرایطی مشابه، از اواخر شهریور ١٣٩٣مورد اسیدپاشی قرار گرفتند، ٢۴ مهر همان سال منتشر شد. انتشار این خبر موجی از واکنش‌های مردم و مسوولان را به دنبال داشت. گزارش پیش رو گفتگویی است با دو نفر از قربانیان آن، درباره شرایط این روزهای زندگی‌شان بعد از گذشت حدود ٢۴ ماه از این حادثه.

به گزارش اعتماد، تاکنون دو سال از این اسیدپاشی‌ها گذشته و همچنان پرونده باز است و هنوز مجرمان دستگیر نشده‌اند. آخرین اظهارنظرها درباره این پرونده به ٢٣ اسفندماه سال ٩۴ بازمی‌گردد. احمد خسروی‌وفا، رییس کل دادگستری استان اصفهان اعلام کرد که در خصوص این پرونده باید متهم شناسایی شود تا بتوان صحبت کرد. متاسفانه هنوز نیروهای اطلاعاتی و انتظامی در خصوص پرونده به جمع‌بندی نرسیده‌اند اما احتمالا کار یک نفر است. البته در این بین همیشه مقامات قضایی و انتظامی از سخنگوی قوه قضاییه گرفته تا رییس پلیس آگاهی ناجا، معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور و… از پیگیری این پرونده و تلاش برای شناسایی مجرم یا مجرمان خبر داده‌اند. امروز بعد از گذشت حدود ٢۴ ماه از این حادثه با دو نفر از قربانیان آن درباره شرایط این روزهای زندگی‌شان گفت‌وگو کرده‌ایم؛ سهیلا جورکش و مرضیه ابراهیمی.

سهیلا جورکش: در انتظار بهار و چشمی که می‌بیند

سهیلا جورکش در جریان حادثه از ناحیه چشم، گوش چپ، گردن، دست و پاها آسیب دید. او که ٢٨ سال دارد، حالا بعد از دو سال هنوز بینایی‌اش را به دست نیاورده است. سهیلا جورکش امروز منتظر وعده‌هایی است که از سوی مسوولان به او داده شده و البته می‌گوید دیدار با حسن روحانی خواسته بزرگش است. چندی پیش شهیندخت مولاوردی به ملاقاتش رفت و نسبت به پیگیری مطالبات و پیگیری بیمه این قربانی اسیدپاشی و رایزنی با وزارت کار و رفاه اجتماعی قول مساعد داد. این تنها قول از سوی یک مسوول برای پیگیری وضعیت درمان و جبران هزینه‌های او تا امروز بوده، اما هنوز خبری از پرداخت غرامت به او و سه نفر دیگر نشده است. او در بازخوانی پرونده اسیدپاشی از روز حادثه می‌گوید: «امروز دو سال از این حادثه شوم می‌گذرد؛ از لحظه‌ای که در خیابان بزرگمهر رانندگی می‌کردم و بدون این که بدانم به چه جرمی، یک سطل اسید روی سر من خالی شد. آن لحظه فقط داد می‌زدم که سوختم سوختم. از درد و سوزش و بوی تعفن جیغ می‌کشیدم. من که اصلا نمی‌دانستم اسید چیست، جیغ می‌کشیدم و می‌گفتم اسید! فکر می‌کردم که خواب می‌بینم. با درد از ماشین پیاده شدم، نمی‌دانستم باید چه کنم. نمی‌دانید چه قدر سختی و عذاب کشیدم. در این دو سال چقدر عمل جراحی کردم. دو ماه در کما بودم. بیش از ۵٠ عمل جراحی انجام دادم. از قسمتی از بدنم پوست می‌گرفتند و روی قسمتی دیگر می‌گذاشتند، اگر نمی‌گرفت، دوباره انجام می‌دادند. چقدر در این بیمارستان‌ها داد می‌زدم. چه شب‌هایی که خواب نمی‌رفتم و چه روزهایی که زجر می‌کشیدم.»

او در ادامه می‌گوید: «امیدوارم این روزها برای هیچ‌کس تکرار نشود و این کابوس هیچ‌وقت به یاد من نیاید و از ذهنم پاک شود. سخت‌تر از همه اینها این است که من الان در تاریکی مطلق هستم. توانستم هفت ماه با تمام درد و رنجی که کشیدم با یک دوربین که در چشمم کار گذاشته شده بود (در اسپانیا) ببینم. چشم راستم به خاطر آن حادثه عصبش را از دست داده بود. تمام امید من چشم چپم بود که دوربینی که در چشمم گذاشته شده بودند به خاطر عمل‌های جراحی اشتباهی که در اسپانیا انجام شد، از چشمم افتاد. الان فقط شادی من این است که عصب چشم چپ من سالم است.»

سهیلا جورکش می‌گوید: «الان که به یاد آن روز می‌افتم، می‌گویم ‌ای کاش این اتفاق برای من نمی‌افتاد یا پنجره ماشین من بالا بود… و ای کاش‌هایی که دیگر راه برگشتی ندارد. دل من به این خوش است که عصب چشمم سالم است و می‌توانم یک روز ببینم. من می‌دانم که خدا امید من را ناامید نمی‌کند. من به حضرت ابوالفضل اعتقاد دارم و از همه تقاضا می‌کنم در این ایام محرم برای سلامتی بینایی من دعا کنند.»

او می‌گوید: «نمی‌توانم اول جوانی تحمل کنم که سرم بخورد به در و دیوار، رنج خانواده‌ام را ببینم و یک گوشه بنشینم. کسی نمی‌تواند جواب سوال‌های من را بدهد. ترجیح می‌دهم که سکوت کنم. فقط می‌خواهم به‌ طور ویژه‌ای به من رسیدگی شود. تنها چیزی که در تمام این رنج‌ها و آسیب‌هایی که کشیدم، مرا خوشحال می‌کند حضور انسان‌های نازنین است. این که فهمیدم انسانیت نمرده است.»

جورکش در بخش دیگری از صحبت‌هایش به کمک‌هایی که وزیر بهداشت و تیم پزشکی به او کرده‌اند، اشاره می‌کند و می‌گوید: «اگر وزیر بهداشت نبود، نمی‌دانستم چه بلایی به سر من می‌آید. هر چیزی که تحمل می‌کنم به خاطر وجود نازنین اوست که به من کمک کرد و برای چندمین بار توسط دکتر جوادی، غفاری و رجبی کمیسیون پزشکی تشکیل داد. آنها باعث شدند عفونت از روی چشم من برداشته شود و خون‌رسانی به آن ادامه پیدا کند. همچنین خانم مولاوردی که به ملاقات من آمدند و امیدوارم به قول‌هایی که به من دادند، عمل کنند. امروز هم مهم‌ترین درخواست من هم دیدار با رییس‌جمهور، آقای روحانی است.»

او می‌گوید: «من عاشق آسمان و طبیعتم. عاشق زیبایی‌های دنیا هستم و نمی‌توانم در تاریکی بمانم. مطمئنم که راهی هست. من از کسانی که در این مسیر به من کمک نکردند، گله نمی‌کنم. فقط درخواست دارم که حداقل بی‌تفاوت نباشند. از همه مردم تقاضا دارم که برای من دعا کنند تا تصیمم نهایی درستی برای چشمم گرفته شود که حداقل بهار سال ٩۶ را ببینم.»

مرضیه ابراهیمی

مرضیه ابراهیمی در جریان اسیدپاشی یکی از قرنیه‌هایش را از دست داد و بدنش نیز به‌ شدت آسیب دید و یک قسمت از سرش سوراخ شد. او چهارمین قربانی مهرماه ٩٣ اصفهان بود. او حادثه اسیدپاشی را این‌گونه تعریف می‌کند: «٢٣مهر ١٣٩٣ بود. ٢۴سال و ١٠ماهه بودم. وقت دندانپزشکی داشتم با ماشین راه افتادم و رفتم به سمت خیابان توحید اصفهان. ترافیک سنگینی بود. عجله داشتم و منتظر بودم ماشین‌ها آرام آرام جلو بروند. دنبال جای پارک می‌گشتم. آن موقع شیشه ماشین را بالا کشیده بودم و صدای ضبط ماشین هم کم بود. گرمم شده بود. برای همین شیشه ماشین را پایین کشیدم. همان لحظه احساس کردم یک عالمه آب داغ رویم ریختند. شوکه شدم و می‌سوختم. هنوز هم وقتی این اتفاق یادم می‌آید، تنم می‌لرزد و حالم بد می‌شود. آن لحظه فقط جیغ می‌کشیدم و نمی‌دانستم چه شده است. به خودم آمدم و دیدم فایده‌ای ندارد. باید بهترین کار را انجام می‌دادم. سریع ماشین را از جایی که ترافیک شده بود جابه‌جا و سر خیابان مهرداد پارک کردم، از نخستین مغازه‌دار خواهش کردم کمکم کند، گفتم به من اسید پاشیده‌اند ولی توجهی نکرد.»

او در ادامه می‌گوید: «مغازه دیگری که رفتم روسری‌فروشی بود. همه مردم آمده بودند بیرون. به فروشنده گفتم کمکم کنید. من را بردند داخل مغازه کمی آب ریختند ولی فایده‌ای نداشت چون اسیدی که روی من ریخته شده بود ١٠٠ درصد خالص بود. اگر کلی آب هم می‌ریختند باز هم آثار فجیعش را روی صورتم می‌گذاشت. می‌گفتم «تورو خدا به من بگید صورتم رفته؟» احساس می‌کردم گوشت صورتم از بدنم جدا می‌شود. رفتم داخل مغازه و کمکم کردند. لباسم را درآوردند و آب سِرُم ‌ریختند. به اورژانس زنگ زدند. گفتم به خانواده‌ام اطلاع دهید. ٢٠ دقیقه طول کشید تا آمبولانس رسید. همان شب گفتند دوباره در اصفهان اسیدپاشی شده است ولی نمی‌دانستم چهارمین نفر هستم.»

ابراهیمی می‌گوید: «یک ماه و دو روز بستری بودم. از پرستاران و دکترها بسیار راضی هستم و با مهربانی کامل رفتار می‌کردند. حتی تیمی برای مراقبت از چشم و پوستم تشکیل دادند. از همان موقع هم پیگیری‌ها شروع شد. از کلانتری هر روز به دیدن من می‌آمدند. نمی‌دانستم چه اتفاقی برایم افتاده است، وقتی می‌پرسیدند چه نیازی داری، نمی‌دانستم باید چه بگویم.»

مرضیه ابراهیمی درباره درمانش می‌گوید: «الان ٢۶ سال و ١٠ ماه هستم و تا امروز ٢۴ بار بیهوش شدم که هشت بار آن عمل لیزر بوده است. الان یک طرف صورتم، گوشم، مقداری از موهایم، نیمه سمت چپ گردنم تا وسط سینه و روی دست‌هایم سوخته است. این نقاط پوست‌گذاری شده است. دستگاهی را هم در سرم گذاشتند. از پیگیری پرونده و روند قضایی و دادگاه هم چیزی نمی‌دانم و فکر می‌کنم پیگیری‌ها ادامه دارد.»

او می‌گوید: «اسیدپاش را نمی‌بخشم. مسوولان کاری کنند که دردی جز از دست دادن زیبایی‌هایم نداشته باشم. کاش نگاه مردم مهربان‌تر بود. کاش نگاه‌شان این قدر سنگین نبود. امیدوارم اسیدپاشی و قربانی‌های آن فراموش نشوند. تنها آرزوی من این است که سهیلا بینایی‌اش را به دست بیاورد و این که هیچ جای دنیا اسید نپاشند و صورت دختری با اسید نسوزد.»

زندانیان