سعید ماسوری: «اگر چه هیچ کاری از دستم بر نمیآید ولی مُردن را که میتوانم»
14-آگوست-2019
گروه خبری: زندانیان -
سایت نفس در قفس: سعید ماسوری، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجاییشهر کرج با انتشار نامهای به سخنان مصطفی پورمحمدی واکنش نشان داد.
به گزارش «نفس در قفس»، در این نامه که در صفحهی فیسبوک منتسب به این زندانی سیاسی منتشر شده است، وی با یادآوری حضور مصطفی پورمحمدی در هیاتی که دستاندرکار اعدامهای فراقضایی تابستان ۱۳۶۷ بودند، به سخنان اخیر او واکنش نشان داده است.
متن کامل این نامه در پی میآید:
سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ
در این ایام حج، انترناسیونال آزادی با سلام بر ابراهیم خلیل بنا کننده بیت العتیق(خانه آزادی) وضع للناس (بنا شده برای مردم) خالی از شرک و پلیدی، مثابه للناس (به مثابه مظهر و نمادی برای مردم) که پروانه وار به سوی آن روان و بر گرد آن طواف میکنند … آموخته ایم که هیچ آزادی و آزادگی، بیقربانی میسر نبوده و این همان راز و رمز تعالی و ترقی و تکامل است. که نه تکامل بدون انقلاب به پیش می رود و نه انقلاب بدون قربانی. که: دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین، میتوان تو را گفتن پیشوای آزادی … و ما نیز با این نگاه، از قربانی شدن بر آستان آزادی میهنمان و حاکمیت مردممان هیچ ابایی نداریم… که با تاسی به اسماعیل علیه السلام، که با پذیرش قربانی شدن خودش به پدرش ابراهیم خلیل گفت: «ستجدنی ان شاءالله من الصابرین» ما هم قربانی شدن خودمان را بر طنابهای داری که نمرودیان زمان برایمان تدارک دیده و به آن تهدید میکنند آمادهایم.
چندی پیش، از خرناس کشیدنهای جنایتکاری به اسم «پور محمدی» مطلع شدیم. او که یکی از جنایتکاران قتل عام سال ۶۷ است (به گفته آقای منتظری) و تا همین چند سال پیش بکلی منکر حضورش در «هیئت مرگ» بود بعد از افشای نوار آقای منتظری سراغ شانه خالی کردن از مسئولیت آن رفت ولی چون دیگر بر همه عیان گشته بود از آنجائیکه چارهای نداشت همانند موشی که در تله افتاده به وحشیانهترین شکل با چنگ و دندان کشیدن به همه چیز حمله کرده و با تهدید به «انتقام» و اینکه «هنوز تسویه حساب تمام نشده» ما زندانیان و خانوادههایمان را به کشتار و قتل عامی دیگر تهدید کرده بود!
در این داستان، ناخود آگاه به یاد فیلم «تنگسیر» با بازی بهروز وثوقی (در نقش زار محمد) افتادم که وقتی حاکم و سید و قاضی را همه نزولخوار یافت که پولش را بالا کشیده و خودش را در حد یک سگ خفیف و تحقیر میکنند در اوج استیصال و درماندگی با خدا نجوا میکرد و با همان لهجه بوشهری میگفت :خدایا این چه شهریه؟؟ مو چه بکونوم؟؟ شهری که حاکمش دزد، سیدش دزد و قاضیاش هم دزده… به کی شکایت بکونوم؟؟
الان هم در کشوری که من هستم، رئیس جمهورش جانی، قاضیاش جانی و روحانی عمامهدارش هم جانیست و تازه در بند و اسارت هم گرفتارم و دستم به جایی بند نیست واقعا «چه بکونوم؟؟» دیدم که اگر چه هیچ کاری از دستم بر نمیآید ولی «مردن» را که میتوانم و این را از امام آموخته بودم. و بعد هم در همین عصر، از سربداران ۶۷ که جز تحمل شکنجه و حبس کاری نکرده بودند (و ما نقموا منهم الا ان یومنو باالله العزیزالحمید)(۱) و غیر از آرزو و آرمان آزادی مردمشان گناهی دیگر نداشتند… پس خطاب به این آخوند جنایتکار میگویم: مگر آن همه جوانان را با همین کیفر خواست اعدام نکردید… حال من هم با همین چند جمله آن آرزو و آرمان را بیان میکنم تا بهانه همان کیفر خواست را به توی جلاد بدهم شاید با «اعدام شدنم» نه حتی مانعی جدی بر سر راه ماشین کشتار و سرکوب شما بلکه تنها به همان اندازه لحظات «جان دادنم» بر طناب دار، تنها مختصر «اصطحکاکی» باشم در کند کردن سرعت این ماشین کشتار و جنایت و… و همین برای من کفایت است (فی الدنیا والآخره) و روسفیدی در برابر خداوند و در قضاوت تاریخ، مردم و میهنم ….!!! و به عنوان ختم کلام، خطاب به او میگویم تو که حتی حرفهای منتظری را هم نفهمیدهای، آیا بعد از این همه سال جوشش آن خونها را ندیدهای؟؟؟ آیا ندیدی که بر خونهای پاک آن جوانان چگونه هر روز تپشهای زندگی جاری است؟ ندیدی که پر طنین تر از همیشه فریاد آزادیخواهیشان بر لبان همه جوانان ایران آواست؟ و ندیدی که هراس از آن نامداران بینام و مدفون در خاک، چگونه بر قلب و جان شما هنوز پا بر جاست…؟؟ آری… گمان بردیدکه جوشش آن خونها دیگر پای و دامن شما را نخواهد گرفت، ولی دیدید که سرنوشت بر دفتر اعمالتان، آخر ای جانیان بد سرشت، چهسان نوشت؟؟؟ (…وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ)(۲)
۱- سوره بروج آیه ۸: (آنان هیچ جرمی نداشتند مگر اینکه تنها به خداوند عزیز و ستوده ایمان داشتند)
۲- سوره آل عمران آیه ۲۱: (…آن مردمی را که (خلق را) به درستی و عدل خوانند به قتل رسانند، آنها را به عذاب دردناک بشارت ده )
زندان گوهر دشت کرج
سعید ماسوری
مرداد ماه ۹۸