صدور یک حکم کورکردن چشم و بریدن گوش
8-اکتبر-2013
گروه خبری: اعدام -
سایت نفس در قفس: دختر جوانی که توسط پسری با اسید مورد حمله قرار گرفته، یک چشمش کور شده و نیمی از صورتش هم از بین رفته است روز گذشته در جلسه دادگاه خواستار قصاص متهم شد و هیات قضات در حکمی به قصاص چشم و گوش متهم رای دادند.
به گزارش شرق، کاکلی نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، در جایگاه ایستاد و گفت: “متهم که جمشید نام دارد اول فروردینماه سه سال قبل، در پارکی در تهرانسر شیرین را مورد حمله قرار داده و باعث کوری چشم، از دست دادن گوش سمت راست و سایر جراحات بدنش شده که پزشکی قانونی نیز آن را تایید کرده است. بنابراین با توجه به مدارک موجود در پرونده بهعنوان نماینده دادستان تهران درخواست مجازات برای متهم را دارم.”
در ادامه شیرین در جایگاه حاضر شد. او گفت: “آبان سال ۸۸ بود که با جمشید آشنا شدم و هشتماه با هم ارتباط داشتیم. مدتی که از رابطه ما گذشت فهمیدم جمشید مردی نیست که بتوانم با او خوشبخت باشم. به خاطر رفتارهای بدی که با من داشت میخواستم از او جدا شوم اما میترسیدم. او کتکم میزد و اذیتم میکرد بعد خواهش و التماس میکرد تا او را ببخشم. او مرا سوار موتور میکرد و دور تهرانسر میچرخاند و کتکم میزد. از دستش خسته شده بودم اما چون آدم خشنی بود و من هم حامی نداشتم میترسیدم از او جدا شوم. جمشید تهدید میکرد به برادرم آسیب میرساند تا اینکه جمشید به خاطر مسالهای به زندان افتاد و این فرصت مناسبی برای جدایی ما بود. من رابطهام را با او قطع کردم و فکر میکردم وقتی از زندان بیرون آمد دیگر همهچیز تمام میشود در این مدت با پسر دیگری رابطه برقرار کرده بودم و قرار بود با هم ازدواج کنیم چون آن زمان پدرم نبود منتظر بودیم پدرم بیاید و آن پسر و خانوادهاش به خواستگاری بیایند. در همین مدت جمشید از زندان آزاد شد. او دستبردار نبود و مرتب من را اذیت میکرد. هربار خط تلفنم را عوض میکردم شماره را پیدا میکرد و با من تماس میگرفت. تا اینکه یک روز قبل از حادثه جلو در خانه ما آمد و مرا به زور سوار ماشین دوستش کرد. جمشید مرا به باغی برد. خیلی میترسیدم هرچه میگفت سکوت میکردم مرتب خواهش و التماس میکرد تا من برگردم درنهایت گفتم به خانه میروم و فکر میکنم. در خانه با او تلفنی صحبت کردم و گفتم میخواهم با پسری ازدواج کنم و بهتر است دیگر قبول کند ما نمیتوانیم با هم دوست باشیم. فردای آن روز جمشید گفت میخواهم برای آخرینبار تو را ببینم. صبح بود به فلکه تهرانسر رفتم جمشید هم آمد و ناگهان اسید را روی صورتم ریخت من در خیابان میدویدم و جیغ میکشیدم کسی کمکم نمیکرد بعد یک مرد مرا سوار ماشین کرد و به درمانگاه رساند و بعد هم دچار کوری چشم و آسیبهای دیگر شدم.”
شیرین همچنین برای صدمات وارده به چشم، گوش و بینیاش درخواست قصاص کرد و برای جراحات سایر قسمتهای بدنش دیه خواست.
سپس حسنآقاخانی یکی از وکلای شیرین در جایگاه حاضر شد و ضمن تاکید بر درخواست قصاص گفت: “ما میدانیم قصاص با اسید امکانپذیر نیست اما با توجه به اینکه راههای پزشکی دیگری وجود دارد، درخواست دارم مطابق خواسته موکلم از راههای دیگر استفاده شود.”
او گفت: “پدر شیرین و امثال او، در سالهایی که دشمن به ما حمله کرد، جان به کف گرفتند و جنگیدند تا آسیبی به ما وارد نشود. حالا که این مرد دچار عوارض جنگ شده و چندینسال هم اسیر بوده و نتوانسته از دخترش آنطور که باید حمایت کند ما شاهد این هستیم که فرزندش دچار آسیب شدید شده و هیچمرکز یا ارگانی هم از او حمایت نکرده است. هیات قضات، من درخواست دارم به وضعیت شیرین در این پرونده و با توجه به آسیبهایی که دیده است رسیدگی شود و درخواست ضرروزیان مادی و معنوی را که نسبت به او وارد آمده است تقدیم کردهایم و درخواست رسیدگی به آن را نیز داریم.”
در ادامه جمشید -متهم-در جایگاه حاضر شد. او گفت: “اتهام خودم را قبول دارم من روی صورت شیرین اسیدپاشیدم و از این کارم پشیمان هستم.”
او ادامه داد: “من شیرین را خیلی دوست داشتم و عاشقش بودم ما دوسال با هم رابطه داشتیم و مثل زن و شوهر با هم زندگی میکردیم. او بیشتر روزهای هفته را در خانه من بود. من خیلی دوستش داشتم و همیشه حمایتش میکردم اما بعد از مدتی فهمیدم با کسی رابطه دارد. آن شخص را پیدا و به شیرین ثابت کردم اشتباه نمیکنم. شیرین به من گفت دیگر با کسی دوست نمیشود. من چندبار مچ او را گرفته بودم و میدانستم با کسانی رابطه دارد اما هربار عذرخواهی میکرد. وقتی از زندان آزاد شدم اول گفت دیگر نمیخواهد با من دوست باشد اما هرچندوقت یکبار تماس میگرفت. او مرتب شمارهاش را عوض میکرد و بعد به من زنگ میزد. این مساله من را عصبی میکرد. هربار هم به من میگفت با پسری دوست شده است و میخواهد شمال برود. من آن زمان مدتی بود که قرص میخوردم و حالم خوب نبود.”
متهم درباره روز حادثه گفت: “روز حادثه چندقرص خوردهبودم و اصلا در حال خودم نبودم. وقتی به من گفت دیگر رابطه ما تمام است تصمیم گرفتم او را بسوزانم البته اول اسید را روی دست خودم امتحان کردم فقط تاول زد با خودم گفتم حتما شیرین هم دوهفته دچار سوختگی میشود و دوباره حالت عادی دارد اصلا نمیخواستم او را به این وضعیت بیندازم. خیلی از کارم پشیمان هستم. هنوز درست یادم نمیآید چه کردم. جزییات را بهخوبی نمیدانم.”
وقتی متهم مدعی شد نمیداند چه اتفاقی افتاده است، قاضی عزیزمحمدی-رییس دادگاه -از شیرین خواست تا ماسکی را که به صورت زده بود، بردارد و روی چشمش را هم باز کند تا متهم ببیند چه اتفاقی برای او افتاده است. رویارویی این دونفر جمشید را بهشدت ملتهب کرد و او با صدای بلند در جایگاه گریه کرد و گفت قصد نداشت چنین بلایی سر شیرین بیاورد.
متهم گفت: “دوبار در زندان خودکشی کردم. نامهای هم نوشتهام که دست یکی از دوستانم است. در آن نوشتهام چه اموالی دارم و چه چیزهایی به شیرین بدهند. من بازهم خودکشی میکنم و نمیتوانم زنده بمانم. من شیرین را مثل همسر خودم میدانستم ما حتی رابطه جنسی هم داشتیم.”
وقتی متهم چنین ادعایی را مطرح کرد، قاضی عزیزمحمدی گفت پس حالا اتهام زنا نیز برشما وارد است و باید در این خصوص از خود دفاع کنید. او همچنین شیرین را خطاب قرار داد و پرسید گفتههای جمشید را قبول دارد یا نه که شیرین گفت: “قبول ندارم. ما هیچ رابطه جنسیای با هم نداشتیم.”
وقتی شیرین انکار کرد جمشید هم این رابطه را انکار کرد و گفت معنای زنا را نمیدانسته و حرفش اشتباه بود.
سپس قاضی عزیزمحمدی خطاب به متهم گفت: “تو قصد داشتی زیبایی این دختر را از بین ببری. فکر کردی چون حاضر نشده کنارت باشد پس تا آخر عمرش باید زجر بکشد. این دختر از این به بعد دچار مرگ تدریجی است و تو خودت این را میدانستی. اگر از کارهایی که مدعی هستی او انجام داده ناراحت بودی رهایش میکردی نه اینکه سالها دنبالش باشی. بنابراین قصد داشتی از او انتقام بگیری. او را نکشتی که یکبار بمیرد با این کارت هر لحظه او را کشتهای. شیرین علاوه بر اینکه چشم راستش را از دست داده بخشی از بینایی چشم چپش را هم از دست داده و ممکن است بهطور مطلق کور شود. پس این کار را کردی تا او را زجرکش کنی.”
سپس مادر شیرین برای بیان توضیحاتی درخصوص زندگیاش در جایگاه حاضر شد. او گفت: “من و شوهرم از هم جدا شدهایم. شوهرم مشکلاتی داشت و مریض شد و من دیگر نمیتوانستم به زندگی با او ادامه بدهم در این مدت هم سعی میکردم از دخترم حمایت کنم اما جمشید خیلی تهدید میکرد و میترسیدم به بچههای دیگرم هم آسیب برساند. حتی یکبار از او شکایت کردم اما دخترم گفت بهتر است رضایت بدهیم تا مشکلی ایجاد نشود. ما هردو از جمشید میترسیدیم.”
در ادامه قاضی از متهم خواست تا برای آخرین دفاع در جایگاه حاضر شود. او اتهامش را قبول کرد و گفت: “از کارم پشیمان هستم و هرچه دارم میدهم تا شیرین دوباره درمان شود.”
در این هنگام قاضی گفت: “باید بهجز چشم و گوش شیرین نزدیک به ۱۵۰میلیون تومان دیه برای سایر قسمتهای بدنش بپردازی و ۳۰درصد نیز خسارت روانی به او وارد شده است. آیا حاضری در قبال دریافت دیه رضایت شیرین را جلب کنی؟”
متهم گفت: “حاضرم هرکاری که لازم است برای درمان شیرین انجام دهم و جبران خسارتی را که به او وارد شده است قبول میکنم.”
در پایان هیات سهنفره قضات (واعظی، مقدمزهرا و عزیزمحمدی رییس دادگاه) وارد شور شدند و متهم را به قصاص چشم و لاله گوش راست و پرداخت دیه برای سایر قسمتهای بدن شیرین محکوم کردند.