نفس در قفس

ارگان خبری لیگ حقوق بشر زندانیان ایران
اخبار

نامه‌ی سهیل بابادی از زندان اوین در رابطه با دخالت‌های سپاه در روند پرونده‌اش

27-اکتبر-2013

گروه خبری: زندانیان -

سایت نفس در قفس: سهیل بابادی زندانی امنیتی بند ۳۵۰ زندان اوین طی نامه ای از زندان، ضمن انتقاد شدید از دخالت سپاه پاسداران در روند قضایی پرونده اش و رفتار بازجویان و بلاتکلیفی طولانی مدت خود، میگوید: ”سرنوشت من در دست طراحان ترور و کشتار در منطقه، امریکا و خاورمیانه و شرق دور قرار گرفته و سازمان سپاه به عنوان ضابط غیر قانونی تمام تلاش خود را جهت ایجاد فشار به من و خانواده ام و جلوگیری از دادرسی عادلانه به کار گرفته است.”

 

سهیل بابادی که یکم خرداد ماه سال ۹۱ توسط اطلاعات سپاه به دلیل نوشتن قطعه‌ای طنز در صفحه‌ فیس بوک «کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان» بازداشت شد، طی این نامه و خطاب به همه انسانهای نوع دوست، می نویسد: “دادیار زندان اوین با بازجویان برای اعتراف اجباری به اتهامات و آزار خانواده اش که منجر به سقط جنین همسرش شده، همدست و سهیم بوده است.

 

متن کامل این نامه که توسط وب‌سایت سودویند منتشر شده است، به شرح زیر است:

 

 

“من سهیل بابادی، زندانی محبوس در بند ۳۵۰ اوین هستم. در تاریخ ۱/۳/۹۱ توسط عوامل سازمان اطلاعات سپاه، بدون ارائه کارت شناسایی و حکم جلب در خیابان جنت آباد شمالی دستگیر شدم.

بعد از دستگیری به زندان اختصاصی ۲ الف که متعلق به سپاه است منتقل شدم و به شدت مورد ضرب و جرح و حمله با شوکر قرار گرفتم و نام کاربری و اسم رمز ایمیل های من گرفته شد.

 

بعد از یک روز بازجویی و کتک خوردن، آن هم بدون تفهیم اتهام نزد دادیار شعبه سوم دادسرای امنیت اوین ،آقای قناعت کار رفتم و به عناوین ذیل متهم شدم:

۱-فساد فی الارض ۲-سب النبی ۳- توهین به مقدسات ۴– عضویت در گروه کمپین یادآوری نقی به شیعیان به قصد اقدام علیه امنیت ملی ۵- اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی از طریق عضویت در فیس بوک ۶- توهین به رهبری ۷- تبلیغ علیه نظام ۸-همکاری با دول بیگانه ۹- توهین به مراجع تقلید ۱۰- توهین به رئیس جمهور.

 

دادیار اتهامات را بدون مستندات و حتی ذکر ماده قانونی، صرفا با نوشتن عناوین اتهامات به من تفهیم کرد.

 

همان لحظه به آقای قناعت کار گفتم که به شدت مضروب شده ام و از چگونگی توهین ها و فحاشی ها و ضرب و جرح ها گفتم و پیراهن خود را بالا زدم و کبودی های بدنم را نشان دادم.

 

دادیار قناعت کار در واکنش به این اعتراض من گفت: “من چیزی نمی بینم!” و سپس گوشی را برداشت و شماره بند ۲ الف را گرفت و به شخصی گفت: “این متهم هنوز بالانس نشده و ادعا می کند کتک خورده و با شوکر به او حمله کرده اید؟”

 

پس از بازگشت به بند ۲ الف، شخصی که بازجوی من بود، پیش آمد و گفت: برای بالانس بیا. به جای تحویل به بازداشتگاه به ساختمان رو به روی کیوسک افسر نگهبانی بند ۲الف منتقل شدم. در انتهای راهرو سمت چپ به اتاقی رفتم که مفروش بود و دورتادور آن میزهای سفید با لپ تاپ قرار داشت. به قول بازجو قرارگاه ارتش سایبری بود.آنجا از پشت به من دستبند زدند. من را پس از انداختن به روی زمین به شدت کتک زدند. این کتکها و حمله با شوکرها، هر زمان که من نوشته ای را که مورد نظر بازجو بود،نمی نوشتم، تکرار میشد.

 

بازجوها اصرار داشتند که من: ۱- بدون پاسپورت و قاچاق به اسرائیل رفته ام. ۲- از دولت عربستان پول گرفته ام تا در ایران مردم را از دین برگردانم ۳- در تظاهرات عاشورای ۸۸ سازمان دهنده بودم ۴- در تظاهرات علیه حکومت ایران در مقابل سفارت ایران در آمستردام دست داشته ام (جالب اینکه سفارت ایران در هلند در لاهه است) ۵- قرار گذاشته ایم تا در فیس بوک زمینه سقوط جمهوری اسلامی ایران را فراهم کنیم. و بالاخره اینکه با خواهر همسرم رابطه داشته ام.

 

پس از دستگیری تا ۲۰ روز حق نداشتم تا به خانواده ام، زنده بودنم را خبر دهم و پس از ۲۰ روز تنها اجازه یافتم بگویم زنده ام و گفتن اینکه کجا هستم و اتهامم چیست و دلیل دستگیری ممنوع بوده است.

 

بنا به دستور دادیار طی ۸ ماه ممنوع الملاقات بودم و حتی جهت اعتراض و قرار بازداشت موقت که حق متهم است، اعلام شد من ممنوع المکاتبه هستم و حق اولیه از من سلب شد.

 

در مدت ۸ ماه زندان در بند ۲ الف، ۲۲۷ روز آن را در حبس انفرادی بودم و البته همان موقع کسانی بودند که از من مدت بیشتری را در انفرادی گذرانده بودند . ۲ تن از این افراد یک پیرمرد ۷۲ ساله ای به نام فگیهی بود و دیگری عباس غفاری معروف به جن گیر دولتی.

 

در مدت بازداشت در بند ۲ الف و پس از آن تا به امروز که ۱۸ ماه از آن تاریخ می گذرد، علاوه بر خودم، خانواده ام نیز تحت فشار شدید قرار داشته اند.

 

در اوایل بازداشتم، بازجو مرتبا با همسرم تماس گرفته و می گفت: همسرت اعدام خواهد شد و بهتر است از او جدا شوی تا برایت مشکل پیش نیاید. این تهدیدات و فشارهای هر روزه آنقدر ادامه پیدا کرد تا در مرداد ۹۱ همسرم که باردار بود با مراجعه به دکتر دریافت که باید سقط جنین کند. خبر سقط جنین همسرم را بازجویم که تلفن همسرم را شنود میکرد به من داد.

 

علاوه بر تلفن همسرم، تلفن خواهر همسرم، پدرم، مادرم، خواهرم نیز شنود میشد.

 

پس از حدود ۸ ماه بازداشت موقت در بند ۲ الف و ۲۲۷ روز زندان انفرادی (بدون روزنامه، کتاب و تلویزیون)، به بند ۳۵۰ منتقل شدم .

طی این مدت اتهامات جدیدی از جمله تبلیغ علیه نظام در زندان توسط اسدی (بازپرس شعبه سوم و جانشین قناعت کار) به من تفهیم شده است.همسرم چند بار توسط اطلاعات سپاه به دادسرای امنیت و دفتر پیگیری اطلاعات سپاه در خیابان قنبرزاده احضار شده و از او خواسته شده تا به من بگوید در دادگاه از خودم دفاع نکنم و اتهامات را بپذیرم و قول داده اند اگر این اتهامات را بپذیرم لااقل کاری به خانواده ام نخواهند داشت.

 

این فشارها مسبوق به سابقه است. در طول دوران بازجویی هم چند بار بازجو حکم جلب همسرم را به من نشان داد و تهدید میکرد اگر این را که می گویم امضا نکنی با همین حکم زنت را اینجا می آوریم و بلایی که نباید را سرش می آوریم.

 

در طول دوران بازجویی ۸ ماه که عمدا و بی دلیل طولانی شد درباره همه چیز بازجویی شدم.از روابط دوران دبیرستان تا فعالیتهای دانشگاه تا عقاید دینی خانواده خودم و همسرم و خانواده اش یا اینکه در سال ۸۸ به چه کسی رای داده ام و اینکه فلان دختر در فیلم عروسی ما چه کسی بوده است؟

 

در زمان دستگیری من بر خلاف قانون افراد و عوامل سازمان اطلاعات سپاه به منزل من هجوم برده و اشیای زیادی را به غارت بردند. کامپیوترهای من و همسرم، مدارک شناسایی، حتی عقدنامه،اوراق کاری، فیلم ها و عکس های خانوادگی از جمله فیلم عروسی من؛ و فیلمهای خانوادگی من هر بار مورد بازبینی عوامل سپاه قرار می گرفت. و درباره آن از من پرسش می کردند و با توجه به اعترافات من این روش تغییر پیدا کرد و شروع به توهین به اعضای خانواده ام کردند.

 

بازجویی های سیاهی که در هاله ای غلیظ از داعیه داری تشیع فرو رفته بودند با عباراتی توهین آمیز و شنیع درباره اعضای خانواده ام، با اشاره به فیلم های خانوادگی صحبت می کردند. بطوریکه کار ما چند بار در بازجویی بالا گرفت و البته نتیجه نهایی همان اتاق مفروش بود و شوکر و دستبند و ضرب و جرح.

 

در اثر اعمال این حافظان تشیع، کمر من به شدت آسیب دید و انجام حتی ۱۰ دقیقه پیاده روی برای من غیر ممکن شده و دندان آسیاب من شکسته است. مدارک این آسیب دیدگی در پرونده پزشکی من و با تایید و گواهی معتمد پزشکی سپاه وجود دارد.

 

در طول مدت بازداشت تاکنون در اوین، در شهریور ۹۲، یکبار برای ۱۰ دقیقه در حد امضای وکالتنامه توانستم وکیلم را ملاقات کنم و بنا بر دستور دادستان از ملاقات حضوری و ملاقات با وکیل محروم هستم و دسترسی به اطلاعات اولیه پرونده برایم مقدور نیست، تا بر اساس آن از خودم دفاع کنم.

 

البته در نظام قضایی ایران، بنا بر گفته بازپرس اسدی از قرار بازداشت تا وثیقه و حکم و عفو، بدون دخالت دستگاه قضایی امضا میشود. بازپرس پرونده بارها از من خواسته ادای وکلا را در نیاورم و به جای دفاع از خود، اتهاماتم را قبول کنم تا لااقل خانواده ام در آرامش باشند.

 

اینها را برای همه کسانی می نویسم که هنوز احساس همنوع دوستی در آنها زنده است و برای انسان بدون توجه به عقیده اش ارزش قائلند.

امیدوارم من جز آخرین کسانی باشم که این رفتارها توسط داعیه داران مذهب، با او انجام میشود و امیدوارم با همدلی و کمک شما، حکومت ایران از تعرض به حقوق اساسی و اولیه شهروندانش دست بردارد.

 

ظاهرا سرنوشت من در دست طراحان ترور و کشتار در منطقه، امریکا و خاورمیانه و شرق دور قرار گرفته است.

 

سازمان تروریستی سپاه به عنوان ضابط غیر قانونی تمام تلاش خود را جهت ایجاد فشار به من و خانواده ام و جلوگیری از دادرسی عادلانه به کار گرفته است.

 

و با توجه به لبخند میان غرب و ایران، احتمالا ما مظلومین و مردم ایران هستیم که فراموش خواهیم شد؛ و بنا بر مصلحت، حرفی از وضعیت ما به میان نخواهد آمد.

 

اما برایم اصلاح این روند فاسد مهم است تا دیگر کسی با این وضعیت روبه رو نشود.

 

از شما می خواهم با اطلاع رسانی خود لااقل خبر را به گوش افراد بیشتری برسانید.

برچسب ها:

زندانیان