نفس در قفس

ارگان خبری لیگ حقوق بشر زندانیان ایران
اخبار

نامه رضا شهابی به دادستان تهران و اعلام رسمی اعتصاب غذا

18-ژوئن-2014

گروه خبری: کارگران و اصناف -

سایت نفس در قفس: رضا شهابی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج طی نامه‌ای به دادستان کرج، اعتصاب غذای خود را رسما اعلام کرد.

بنا به اطلاع «نفس در قفس»، این عضو زندانی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از روز ۱۱ خرداد ماه و در اعتراض به انتقال از بند ۳۵۰ زندان اوین به زندان رجایی‌شهر کرج در اعتصاب غذا به سر می‌برد.

متن کامل نامه‌ی رضا شهابی به دادستان تهران که توسط «کمیته دفاع از رضا شهابی» منتشر شده، عینا در پی می‌آید:

از : رضا شهابی زکریا
به : آقای دکتر عباس جعفری دولت آبادی
موضوع : اعتراض به تبعید غیر قانونی و اعتصاب غذا
آقای دکتر عباس جعفری دولت آبادی دادستان استان تهران

با سلام :
احتراما” معروض می دارد : اینجانب رضا شهابی زکریا فرزند علی، شغل راننده و عضو هیات مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد بطور غیر قانونی و در نقض آشکار قوانین جهانی از جمله مقاوله نامه های ۹۸،۸۷ سازمان جهانی کار مورد تایید و عضویت ایران در آزادی کارگران برای ایجاد تشکل های مستقل و حق انتخاب و اعتصاب بعنوان تنها ضامن تحقق مطالبات کارگری ، محکوم به شش سال حبس تعزیری ، پنج سال محرومیت از هر گونه فعالیت سندیکایی و غیره و هفت میلیون و پانصد هزار تومان جریمه نقدی بنا به گزارشات و اتهامات واهی و ساخته و پرداخته بازجویان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به حکم شفارشی نا عادلانه به ریاست قاضی صلواتی محکوم شده ام.

آقای دادستان :
من بارها وضعیت و فشارهایی که از زمان دستگیری و برخورد بازجویان و زندانبانان در طول باز داشت و زندان بر من وارد شده ، طی نامه های سرگشاده خدمت ریاست قوه قضائیه و شما اعلام کرده ام و نیاز به تکرار نیست ، ولی جهت یاد آوری به گوشه ای از خطاها و فشارهای روحی و روانی که بر من و خانواده ام در طول این مدت وارد شده به صورت گذارا اشاره می کنم :

من بعنوان راننده و عضو سندیکا، بدلیل فعالیت سندیکایی و دفاع از حقوق حقه همکارانم در شرکت واحد بنا به مسئولیتی که همکارانم با حضور در مجمع عمومی و انتخابات سندیکا ، با رای خودشان به گردن من گذاشته بودند، وظیفه داشتم از همکارانم چه در عرصه صنفی ، ایمنی و بهداشت کار و غیره و چه در عرصه حقوقی از جمله بعنوان نماینده حقوقی با وکالت محضری رانندگان اجرابی در ادارات کار استان تهران از آنها دفاع و این کار را با تلاش و کوشش خستگی ناپذیر در کنار سایر همکارانم در سندیکا در جهت منافع صنفی و رسیدن به یک زندگی شرافتمندانه و انسانی و با رعایت موارد قانونی انجام دادم ، که حاصل آن بازگشت بکار اکثر اعضای اخراجی سندیکا و غیره در شرکت واحد و بهبود حداقلی دستمزد و مزایای همکاران بود.

گویا این فعالیت ها و پیگیریها به مذاق مسئولان شرکت واحد و برخی دیگر خوش نیامده و در نهایت در ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در کمال نا باوری و غیر منتظره در حین کار و در حضور مسافران و شهروندان تهرانی در خیابان به اتهام سارق مسلح دستگیر و بعد از تفتیش منزل وبا ایجاد رعب و وحشت طوری که دختر و پسر خرد سالم به شدت گریه می کردند و همسرم شوکه شده بود ، ماموران لباس شخصی با بردن دست نوشته ها و مطالب سندیکایی با تهدید و فشار روحی و روانی همراه با توهین ، ضرب و شتم من را به بند ۲۰۹ اوین منتقل کردند و در طول ۱۹ ماه بازداشت انفرادی ، تحت شدیدترین فشار های روحی و جسمی قرار داشتم که حاصل آن بی حسی سمت چپ بدن و جراحی گردن و در حال حاضر درد شدیدی در کمر و بیرون زدگی دیسک های کمر، بی حسی پای چپ ، فشار خون بالا و خون ریزی پی در پی بینی ، ناراحتی کبد و معده و سردرد های ممتد می باشد.

در همین راستا فشار های روحی و روانی به همسر و فرزندانم وارد شده ، طوری که فرزندانم مدتها گوشه گیر و افسرده و دچار افت تحصیلی شده بودند، همسرم بارسنگین خانواده را به دوش گرفته بود و در نبود من بقول معروف هم پدری می کرد و هم مادری و در صدد فراهم کردن نیاز های معیشتی و تحصیلی آنها و تهیه اجاره بها ء منزل و هزینه بهداشت و درمان و پوشاک و غیره و از طرفی ماهانه مبلغی پول برای هزینه های اینجانب در زندان ، تلاش می کرد ، که بنوبه خود فشار را دو چندان می کرد، ولی با کار در منزل و تهیه ترشی با همراهی و همکاری و کمک همکارانم و فعالین کارگری با شرف جنبش کارگری و سایر دوستان مردمی و آزادیخواه ، این مشکلات به حداقل رسیده بود ، ولی متاسفانه بعد از گذشت چهار سال و در شرایط ناباورانه و غیر منتظره آن هم در زمان امتحانات فرزندانم که باعث به هم ریختگی روحی و روانی آنها شد و در استانه پنجمین سال حبس آن هم بی دلیل ، و غیر قانونی و قانون شکنانه و خود سرانه و بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ توضیحی با شرایط جسمی که دارم ( پرونده پزشکی گویایی همه چیز می باشد) به زندان رجایی شهر تعبید شدم که باعث وارد شدن استرس و نگرانی به خانواده ، همکاران و دوستان شده است.)

لازم به ذکر است تبعید گاه رجایی شهر فاقد کوچکترین امکانات مرسوم در دیگر زندانها می باشد از جمله در فضای تنگ و خفقان آور زندگی در سلولهای انفرادی ۴متر و ۷۰ سانتیمتری به جای ۱۲- ۱۵ متری قانونی برای ۲ تا ۳ نفر با پنجره های ۳۰ سانتیمتری با سه لایه ی ورق و توری اهن که جریان هوا راکد بوده و نفس ها به هم می خورد ، هواخوری ۲:٣۰ تا ۳ ساعته به جای صبح تا غروب ، نبود امکانات تفریحی ، ورزشی مانند باشگاه ورزشی ، کتابخانه برای زندانیان سیاسی – عقیدتی ، نبود بهداشت و رژه رفتن سوسک و موش ، کیفیت بسیار پایین درمان و فاقد امکانات لازم از جمله فیزیوتراپی و پزشک متخصص ، و همچنین نبود تغذیه مناسب و دیگر موارد که از استاندارد آیین نامه سازمان زندانها بسیار دور می باشد واز طرفی در نبود نان آوران خانواده و قطع حقوق و مستمری انها که خانواده ها با مشکلات اقتصادی و کمبودهای فراوان مواجه هستند ، تبعید گاه رجایی شهر بعلت دوری ، هزینه های سنگینی بر انها وارد کرده و بدین علت بجای ملاقات هفتگی مجبور به دو هفته تا یک ماه ملاقات شوند که خطرات ناشی از تصادفات و قطع ارتباط مادران با بچه ها در خانه ، مزید بر علت است.

اقای دادستان :

اینجانب رضا شهابی زکریا راننده و عضو سندیکای شرکت واحد با توجه به توضیحات بالا و رفتار غیر مسئولانه و غیر قانونی نسبت به من وبا توجه به شرایط جسمی و بیماری و در اعتراض به تبعید غیر قانونی و همچنین تهدید به تشکیل پرونده مجدد و از طرف بازجو از ۱۱/۳/۱۳۹۳ روزی که به رجایی شهر تبعید شدم ، تنها سرمایه ام را که سلامتی می باشد در معرض خطر گذاشتم و برای اثبات حقانیتم و رسیدن صدای مظلومیتم به گوش مسئولان و مردم ازادیخواه و نهادهای بین المللی دست به اعتصاب غذا زدم و امروز ۱۴ مین روز اعتصاب غذایم می باشد و خواسته های خود را بدین شرح مطرح می کنم :

۱- بازگشت به محل قبلی زندان اوین بند ۳۵۰
۲- مرخصی استعلاجی جهت درمان و عمل جراحی دیسک کمر ( به دور از استرس و بگیر و ببند و حضور ماموران زندان که باعث ایجاد رعب و وحشت و مزاحمت و ناراضتی به مراجعه کنندگان و کادر بیمارستانی و تیم پزشکی از جمله پزشک و پرستارو غیره )
۳- اجرای ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی ( قانون تجمیع)
۴- اجرای قانون آزادی مشروط.

با سپاس مددجو رضا شهابی
بند ۴ سالن ۱۲
۲۴/۳/۱۳۹۳

برچسب ها:

زندانیان