کودکان، ابژهی خشونت دنیای بزرگسالان / همراه حسینی
1-ژوئن-2016
گروه خبری:
کودکان به مثابهی جنس سوم چندین هزاره است که تحت تملک قرار دارند. این مالکیت بر جسم و جان کودک به شیوههای مختلف نقش بازی کرده است. چه در قبایل اولیه که کودکان تحت تملک خانواده و قبیله بودند و چه در دولت شهرهای بزرگ که کودکان تحت مالکیت پدر و نهادهای قانونی بیامان مورد هجوم واقع میشدند و دنیای کودکیشان قربانی جاهطلبی و ستمهای پذیرفتهشدهی جامعه میشد.
حقوق کودکان به آسانی در سایهی دنیای بزرگسالان نادیده گرفته میشد. تنبیههای شدید جسمی و روانی و آلودگی بر اثر زیست در جوامع خشونتطلب، کودکان را برای همیشه زیر ضرب خود میگرفت.
با ورود به جهان مدرن و تحت تاثیر الزامات سرمایهداری، کودکان موضوع جدی اجتماعی تلقی شدند. منطق سرمایهداری کودکان را تبدیل به بردگان جدید کرد و آنان را به زیرزمینها و معادن تاریک و وحشتناک کشاند. کار ارزان پنجههای خود را بر دنیای شاداب کودکانه فرو کرد. الیور تویستهای دنیای جدید تولید شده و البته به موازات آن جنبشهای دفاع از حقوق کودکان نیز شکل گرفتند و تلاشهای گستردهای برای حفاظت از کودکان در برابر این منطق لجامگسیخته شکل گرفت.
کودکان که در اعصار پیشین باید از کودکی تحت آموزشهای سخت قرار میگرفتند تا بعدها وظایف خود را به بهترین نحو انجام دهند. اگرچه در فلسفه ی افلاطون جنبههای تربیتی قوی وجود داشت و دانش سرشار افلاطون هنوز هم بر تمام صفحههای دانش غرب نقش بسته است اما او در مدینهی فاضلهاش کودکان را از هرگونه کودکی منع ساخت. کودکان مدینهی فاضلهی افلاطون باید از آغاز وظایف بزرگسالانه را یاد میگرفتند. کودکان در دنیای مدرن نیز از طریق نهادهای مختلف آموزشی کاملا تحت سیطره ستمهای چندلایه قرار گرفتند، اگرچه تحت فشار مبارزات جنبشهای دفاع از کودکان، دولتها به تصویب قوانین مترقی تن دادند اما هنوز برای رهایی از جنس سوم شدن کودکان راهی طولانی در پیش است.
با ورود به عصر مشروطه در ایران نیز به نقش اجتماعی کودکان توجه بیسابقهای نشان داده شد و در جامعهای که در مورد کودکان حتی هیچ قانونی وجود نداشت، آنان را تبدیل به افراد صاحب حقوق اجتماعی و فردی کرد، اما هیچگاه چنین مسئلهای جنبهی عینی و واقعی به خود نگرفت و تنها مواردی از این پلان گسترده تحت فشارهای اجتماعی متحقق شد.
تنبیه کودکان اگرجه از دورهی مشروطه در آموزش پرورش منع گردید، اما به درازای بیش از یک سده بعد از مشروطه هنوز کودکان در سراسر ایران مورد تنیه جسمی و روانی قرار میگیرند. این مورد به ظاهر ساده تمام تلاشها را برای حقوق کودکان در غیاب نهادهای سالم اجتماعی ناکام میگذارد.
کودکان در ایران از کوچکترین حقوق انسانی خود محروم هستند و تجاوز و تعرض به کودکان و بهرهکشی ظالمانه از آنان تبدیل به امری متداول شده است. در حقیقت خشونت در تمام ابعاد، ایران را به هیروشیمای کودکان تبدیل کرده است.
روزنامهی جهان صنعت طی مقالهای آمار رسمی از تهداد کودکان کار را در ایران ۲ میلیون و آمار غیررسمی را ۷ میلیون عنوان کرده و تاکید کرده بود که تنها ۶ هزار از این تعداد توسط نهادهای دولتی ثبت شدهاند. این کودکان که در گوشه و کنار این مملکت به پستترین مشاغل گمارده شدهاند، از شادی و لذت و کسب دانش محروم گشته و به جای کودکی واکسزن کفش بزرگان شدهاند.
از سوی دیگر کودکانی که در جنگ میهن سوز ایران و عراق بر روی مینها فرستاده شدند و امروز در خارج از مرزهای ایران طعمهی سیاست های جنگطلبانه میشوند و در داخل کشور در معرض آسیبهای جدی اجتماعی هستند، نشانگر مسولیت بزرگی است که جامعهی ایران تاکنون آن را جدی نگرفته است.
ییش از یک قرن پس از انقلاب مشروطه مجلهی «روزهای زندگی بچهها» به نقش مثبت اعدام در اصلاح افراد نامعتمد در قالب داستانی «وزین» میپردازد. این حجم از تقدیس خشونت به اسم «روزهای زندگی بچهها» یک تبهکاری محض است که در حقیقت بایستی تحت پیگرد قانونی قرار بگیرد.
روزهای زندگی کودکان به دست خشونتطلبان حکومتی تباه میشود و آیندگان این تبهکاری را نخواهند بخشید.