پلاسکو نبرد میان واقعیت و ایدئولوژی / همراه حسینی
25-ژانویه-2017
گروه خبری:
ایدئولوژی چه میتواند به ما بگوید یعنی قرار است چه بگوید یا شاید در تدارک این است که چیزی به ما نگوید چون مدام در کار نیرنگ ماهرانهی خویش است که حوادث را چونان مطلوب خویش و بزک یافته نشان ما می دهد، به همان میزان که ایدئولوژی در کار بازنمایی تحریفی وارونه از سازوکار جهان است باز هم در خود هستهای از واقعیتها را نهفته دارد، واقعیتی که با نیرویی پیشرونده پوستهی کاذب ایدئولوژی را از هم میدرد، اما بازهم ایدئولوژی که کارکرد دیرنه شناسانهی آن زدودن واقعیتهاست، لایههای همواره در خود پذیرندهای دارد که هر لحظه آماده هستند که خود را با واقعیت مهارناپذیری وفق دهند تا چنان لباس پر زر و زیوری به نظر آید که پاهای کریه و فربهی آن واقعیت مهلک را بپوشاند و عجوزهترین آدمی را زیبا سازد.
روزی شکسپیر در مورد پول نوشت که زشتترینها را زیبا میسازد و دونان را به اوج و والامنشی میرساند. این جمله امروز بیش از هرچیز در مورد ایدئولوژی مصداق واقعی خود را مییابد. ایدئولوژی در بحبوحهی شنیعترین و پلشتترین جنایتها سربازان خود را به میدان میفرستد تا به جان واقعیت و کلمات و تصاویر آن بیندازد، سر و گوش و بینیشان را میبرد تا شاید از همان اول مضحک و خندهدار به نظر بیایند و شرمسار از آنچه باشند که بر زبان راندهاند و به نمایش درآوردهاند و هربار واقعیت با سری کوفته به سراپردهی خود بازمیگردد تا بدون مزاحمتی متولیان امر و قانونمداران و عالیجنابان همچنان با لباسهایی آراسته بر صحنههای عمومی ظاهر شوند تا اعلام کنند هیچ اتفاقی نیفتاده است و آنچه دیدید و شنیدید نمیتواند آنچنان بد بوده باشد و چیزهاییست که همواره برای تمام کشورها و حکومتها و مردمان پیش میآید ولی شدتش همیشه کمتر از آن چیزی است که مزاحمان میپندارند و بادی که زمختی اندامها را نشان داده است به کمک دروغگویان و میوهچینان فرصت طلب آمده است!
کارکرد بارز ایدئولوژی را در همین روزها بهتر از هر زمانی میتوان در فاجعهی پلاسکو دید که صفبندیها را ییش از همیشه شفاف ساخت و نمایش عظیمی بود که خواب آرامش را از دیدگان بشاش متولیان امر ربود و بیش از همیشه واژههای نخنمای آرامش و امنیت و صلح و ثبات را بیارزش و بیاعتبار ساخت. آن واقعیت پیشرونده از سراپردهی خویش به در آمد و پیش چشم همگان در میانهی دود و آتش راز مگوی خویش را آشکار ساخت، آن هم درست در نقطهای که به راحتی میشد دشمنان فرضی را با قیافههایشان بازشناخت و روانهی زندانها کرد و صدای مهیب ضدهواییها قلب تهران را به لرزه درآورد و بار دیگر نشان دادند که امنیت و آرامش را میتوان از دهانهی توپ شنید و این پیام را از خود صادر کردند که همچنان باید شکرگزار موهبت موهوم امنیت باشیم.
اما اینبار قضیه به چنان فاجعهای تبدیل شد که ایدئولوژی برگهای برندهی دیگری را که همواره در چنته دارد آماده کرده و به میدان بفرست. از همان ساعات اولیهی فاجعهی آتشسوزی در ساختمان پلاسکو در قلب تهران، امنیت پایتخت عدهای را بر آن واداشت که فروریختن پلاسکو را به فال نیک بگیرند و از آن به مثابهی فروریختن برج مدرنیسم مسموم وارد شدهای تلقی کنند که اسب تروای دشمن خارجی نام بگیرد و با وقاحت هرچه تمامتر در ساعات اولیه سازهای چنین نوید سعادتمندانهای کوک شوند و پیروزی موهوم خود را بر ساختمان شیطان مدرنیسم اعلام بدارند.
اما این مسئله دیری نپایید که جای خود را به سراسیمگی مسئولان داد، چرا که از تمامی این حرفها که بگذریم فروریختن ساختمانی با این درجه از اهمیت باید به چیزهای دیگری هم وصل شود و سوالات مرتبط با آن را بسازد و بیشک انگشت اتهام را به سمت شهرداری نشانه ببرد که پیشتر نیز مسبب واقعیتهایی از این دست هرچند پنهانتر و مهندسی شدهتر بوده است. با وجود اخطارها و هشدارهایی که در مورد خطرات احتمالی در پلاسکو وجود داشت، همچنان مدیران دولتی این ساختمان که به فرایند طولانی پیشرفت و سودآوری فکر نمیکنند، حضور غیرقانونی خود را با پشت گرمی آن بالاییها حفظ کرده بودند تا در این آشفتهبازار هر چه بیشتر امکان غارت داشته باشند. این شاختمان به ناگاه در پرجمعیتترین شهر ایران بر سر آتش نشانان و کارگران آوار شد و شهر در بهت و حیرت و ماتم و عزا فرورفت. تصاویر اولیهای که از آن حادثه توسط تلفنهای نظارهگران منتشر شدند، نشان میدهند که ابتداییترین امکانات حتی در قد و قوارهی حادثهای با ابعاد بسیار کمتر نیز در صحنه وجود نداشته است و دریغ از یک هلیکوپتر آبپاش که با بهایی بسیار کمتر از هزینههای گزافی که بیدلیل بر مردم و کشور تحمیل شده است، میشد آن را مدتها پیش فراهم ساخت و از فاجعهای در این شکل جلوگیری به عمل آورد. لااقل میشد به راحتی به جای ژست «امنترین شهر جهان»، تهران را را بیدفاعترین و ناامنترین شهر جهان نامید که در مقابل خطرات مهیبتر مانند زلزله چطور باید تلی از اجساد را در آن نظاره کرد. هرچند میتوان به درستی فهمید که در پلاسکو صدمات مادی و جانی و بیکاری عدهی کثیری از کارگران و کسبهها و تبعات غیرقابلبازگشت آن فاجعه را فراتر از حد تصور میکند، تعداد کشتهشدگان و مفقودهای این حادثه یک گواهی آماری روشن است که دست دروغگویان و دغلبازان و رانتخواران و متولیان امر را رو میکند. اما آن دست نیرنگباز ایدئولوژی به ما میگوید که میشد منطقهای دیگری را رواج داد تا با آن از شدت و عمق فاجعه کاست و همچنان قاتل ما به سوگواری ما بنشیند و با هزاران شانتاژ رسانهای در شکل تصویری و کتبی آن تقصیرها را گردن کسبه و از همه مهمتر به دوش مردم نظارهگر بیندازد و برکناری احتمالی شهرداری و دار و دستهی آن موضوعی خنثی و فقط خوراک رسانههای معاند اعلام شود و سودجویی کاسبان پلاسکو و مردم مزاحم سلفیبگیر که راه را بر دلاوریهای شهردار همیشه مسئول و با درایت ببندند.
اما از کدام مردم حرف میزنیم؟ مردمی که سادهترین نمایندگان آن به خاطر مطالبهی سادهی شفافسازی اموال شهرداری و خرید و فروش ملکهایی با قیمت و ارزش بالا مورد هجوم قرار میگیرند و از فرآیند تصمیمات مهم شهر با اهمیت تهران دور میمانند و هیچگاه امکان آموزش و آگاهسازی اینان در هنگام خطر احتمالی وجود ندارد، چطور میتوانند بدون سادهترین امکانات و توان از ابعاد فاجعه بکاهند؟ مردمی که بعدها با اقدامات تاثربرانگیز خود این منطق را رسوا کردند و بوسه بر دست و پای آتشنشانها یعنی تنها کسانی که در این صحنه جان خود را در راه مردم خویش فدا ساختند، زدند نشان دادند که خود قربانی این ماجرا هستند. این مردم به صورت خودبخودی و با حس و عاطفه و کرامتی که دارند میدانند سپاسگزار چه کسانی باشند و دست اتهام را به سوی چه کسانی بگیرند. آنها میدانند که فرزندانشان در سیمای آتشنشانها چگونه خود را به شعلههای آتش سپردند تا شاید فرجی حاصل آید و بیکفایتی و بیمسئولی رانتخواران بیشتر از این قربانی نگیرد، اما افسوس که دست فاجعه تواناتر از دست یاریدهندگان مردم بیدفاع بود.
فاجعهی پلاسکو شاید بزرگترین فاجعه در طول این ده سال گذشته بود، این فاجعه ناشی از امنیتی پوشالی است که سربازان خود را به بیرون از مرزها فرستاده است، تا ساختمانهای بیشتری را بر سر مردم بینوای همیشه مقصر فرو بریزد.
اگر کاسبکاران میل خصوصیشان و کور بودن منافعشان حد و مرزی نمیشناسد، کجاست آن تدبیر دولتمردانی که همواره خود را به نمایندگی از منافع جمعی معرفی میکنند و ارادهی خود را به جای ارادهی ملت مینشانند؟ البته جای آنها مشخص است، مجریان ایدئولوژی که ناراست را به جای راست مینشانند وهر کدام در گوشهای از این مملکت به کار دزدی و ضربه زدن به اقتصاد و زیرساختهای کشور مشغول هستند، مشغول سیراب ساختن خوی سیرابناپذیر خود هستند و همواره حقوقبگیرانی دارند تا از آنان در برابر «فتنه گران» محافظت کنند و اقدامات ضدبشری و ضد شهروندی خود را با آسودگی جامهی عمل بپوشانند!