“آزادی زنان معیار آزادی جامعه” / همراه حسینی
7-مارس-2017
گروه خبری:
فرودستی زنان و ستم بر آنان همواره و بعضا به صراحت توسط توجیهات الهیاتی،اسطورهای و زیستشناسی و روانشناسی تایید شده است و ما تا قرنها این فرودستی زنان را یک امر طبیعی و عادی قلمداد میکردیم و همواره برتری مردان بر زنان را به عنوان یک امر مقدر و از پیش تعینشده میدانستیم.
به دشواری شواهدی را دال بر تبیین تاریخی این نابرابری در اختیار داشتیم و حتی با ورود به عصر جدید و مسافرت مبلغان مذهبی و جهانگردان و فاتحین به سراسر نقاط جهان، با حیرت بسیاری از این افراد در مواجهه با تنوع جایگاه زنان روبرو میشویم. به عنوان مثال کریستف کلمب در سفرش که به کشف قارهی آمریکا منجر شد با حیرت زنانی را مییابد که جایگاه بهتری نسبت به مردان قبیلهی خویش داشتند و با سینههای عریان بدون اینکه هیچ مردی نگاه متجاوزانهای به آنان داشته باشد، در مزارع و بیشهها و جنگلها به کار طاقتفرسای تامین معاش میپرداختند. در نتیجه حتی برای اروپاییان آن زمان نیز وضع زنان و جایگاه فرودست آنان امری مسلم پنداشته میشد.اما تفاوت زنان در نقاط مختلف جهان عدهای را بر آن داشت تا تاریخ سیر و تحول جایگاه زنان و تفاوتهای مشخص و گاه حیرتآور زنان در جوامع مختلف بشری را بررسی کنند و دیگر اسطورهی زنان فرودست و توجیهات طولانیمدت در اینباره نمیتوانست جوابگوی این تفاوتهای تاریخی زنان در جوامع مختلف باشد.
سیمون دوبوار به درستی در کتاب معروف خود «جنس دوم» بر این مسئله انگشت میگذارد که زنان آمازون سینههای خود را میبریدند تا بتوانند بهتر در نبردهای خونین همراه با مردان قبیلهی خویش حاضر شوند و توجیهات روانشناسی و زیستی زنان «رمانتیک» و «جنس ضعیف» محلی از اعراب نداشتند، چرا که تفاوتهای بیولوژیکی در وضع حمل و تولید مثل – که سیمون دوبوار آن را استمرار زندگی نوع بشر میداند – بر وضع زنان را نمیشد با توجیهات ضدبشری نابرابری بین دو جنس برتر و فروتر توجیه کرد، بلکه بلعکس دوام نوع بشر از طریق زنانی که همواره فرزندان خود را به دوش میکشدند و کار طاقتفرسای آنان در شرایط ناگوار و نقش آنان در پیشرفت مادی و معنوی بشر، میسر گردیده است.
به عنوان نمونه سیمون دوبوار در همین کتاب از اسطورهی زنان به عنوان الهگان زمین نام میبرد که در کار دستهجمعی و اشتراکی مردان و زنان در زمینها و مزارع کشت و تولید از الهگان زنان مدد گرفته میشد. در همینجا و در صحنهای مهیج دوبوار ادامه میدهد که هنگام فصل بذرپاشی و آمادگی زمین زنان شب هنگام به دور زمین میرقصیدند تا باروری زمین و محصولات زیستی انسان را ضمانت کنند و مشاهداتی از این دست که هرچه بیشتر محققان را به این سمت کشاند که باید از چنبرهی توجیهات روانشناسی و زیستشناسی و اسطورهپردازی در خصوص نابرابری زنان بیرون رفت. بایستی تاکید میشد که زنان در مقاطع مشخص تاریخی نسبت به مردان در جایگاهی فرودست قرار گرفتهاند و بر این مسئله جز از طریق بازشناسی تحولات تاریخی نوع بشر نمیتوان پرتوافکنی کرد. در این میان یافتههای مردم شناسی مورگان از اهمیت خارق العادهای برخوردار است، چرا که به طور مشخص در ضمن بررسی مرحلهبندی حیات زیستی بشر بر مبنای مردمشناسی به صورتبندیهای تکاندهنده و متفاوتی نائل آمد. امری که پس از دو قرن همچنان تکاندهنده و حیرتآور محسوب میشود، چرا که باورهای مسلم پذیرفته شدهی جمعی و برتری مردان را به عنوان یک الگوی خدشهناپذیر در بیشتر جوامع به چالش طلبید و به یکی از کشفهای مهم خود در زمینهی مقدم بودن تسلط اشکال تیرهی مادری بر تسط طولانی بعدی تیرهی پدری رسید.ا
همیت کار مورگان بررسی جداگانه و مفصلی میطلبد و ذکر تنوع اشکال خانواده و زیست بشری در این متن مجالی نمییابد اما به عنوان نمونه میتوان از مشاهدهی آرتور رایت مبلغ مذهبی در مورد خانوادههای ایروکوئیهای سنکا نام برد که زنان بر تقسیم کار درون جوامع خود حکمرانی میکردند و اگر مردان این قبایل از وظایف محول شده بدانان در تقسیم کار کوتاهی میکردند، توسط زنان قبیله طرد میشدند و به ناچار باید تیرهی دیگری را میپذیرفتند.
باکوفن نیز در کشفهای برجستهی خود در خانوادههای اشتراکی تفوق زنان و جایگاه برتر آنان بر مردان را اثبات میکند و این نکتهی حائز اهمیت که کار طاقتفرسای زنان در دورههای اولیه برای زنان احترام ویژهای در بین مردان قبیله را به ارمغان میآورد. باکوفن در ضمن تحول اشکال خانواده و گذار از خانوادههای اشتراکی به تکهمسری را ساختهی خود زنان میداند در حالی که یکتاهمسری در مراحل بعدی به ظاهر تحولی مردانه محسوب میشود که تک همسری را تنها برای زنان و چندهمسری را برای مردان را تا سدههای طولانی حفظ کرد که این را باکوفن به درستی سست شدن پایههای اقتصاد اشتراکی مینامد.
فردریش انگلس در کتاب خود «منشا خانواده و مالکیت خصوصی و دولت» مالکیت خصوصی و ازدیاد ثروت را سرآغاز برتری مردان و برتری تیرهی مادری را به طور ضروری منسوخ شده میداند.
این اشارهی گذرا به این تحولات که در جاهای دیگر مفصل و دقیق و علمی به آن پرداخته شده است در این متن فقط تا جایی مورد استفاده قرار میگیرد که اسطورههای طبیعی تسلط مردان بر زنان و فرودستی جاویدان زنان در تمام اعصار را این ملاحظات انقلابی فرو ریزد.
این خصلتهای دورانساز که در عصر جدید بر اثر تحول در نهادهای اجتماعی و میزانی از رفاه و ثروت اجتماعی، تلاشهای سیاسی و حقوقی عمده و بزرگ در اعادهی جایگاه زنان و رسیدن به برابری حقوقی و سیاسی و اقتصادی صورت گرفت، برابری مردان و زنان را بعضا در کشورهای متمدن اروپایی به همراه آورد.
هرچند که در یک بررسی دقیقتر و عمیقتر این میزان برابری زنان و مردان، نمیتواند به مثابهی به انجام رسیدن و تکامل نهایی این برابری به شمار آید. چرا که زنان همچنان تا رسیدن به جایگاه انسانی و شایسته، فاصلهی زیادی دارند و مردسالاری که رسمی وابسته به اعصار کهن است و در تکمل بشری نقش بازدارنده دارد و هنوز حتی در متمدنترین کشورها نفس میکشد، به ضرورت باید برچیده شود.این تلاش برای توسعه و ترقی جایگاه برابر زنان در دنیای متمدن جدید و ثروتهای عظیم اجتماعی و ازدیاد و فراوانی رفاه و آسایش بشری، پایههای مادی محکمی را برای غلبه بر مردسالاری و برتری جنس مذکر که تحقیقا محصول اجبارات و الزامات نابرابری اجتماعی بوده است، فراهم میسازد. باید تلاشهای مضاعفی را برای یگانگی انسانی زن و مرد در کالبد اجتماعی نوع بشر، صورت داد، که در عمل چنان که شایستهی نوع بشری باشد زنان همچنان بعد از سدهها مبارزهی خونبار در جایگاه فرودست قرار دارند و توسط ابزارهای جدید از هر طرف مورد سلطه و ستم قرار میگیرند و ایدئولوژیهای ارتجاعی در سراسر دنیا حتی در بخشهای متمدن جهان کنونی همچنان برج و باروی ستم مردان بر زنان را بر کالبد خود زنان استوار کردهاند.
هرچند به درستی نمیتوان دستاوردهای مادی و معنوی جایگاه انسانی زنان را در پرتوی مبارزات خونین و حتی قانونی و مدنی در جهان نادیده گرفت و در این میان نقش پیشروی زنان در تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی در یکی دو قرن اخیر ما را هرچه بیشتر به این سمت و سو سوق میدهد که نقش زنان به مثابهی نیروی تغییر و اعادهکنندهی حقوق انسان تااین پایه که تکامل و سعادت کل بشری را به ارمغان میآورد، مورد تاکید قرار بگیرد. خصوصا در زمانهی ما در خاورمیانه، زنان همچنان مورد تجاوز و تعدی قوانین و نهادهای ارتجاعی مردسالارانه قرار میگیرند و شاهد خشونت گستردهی خانوادگی و سیاسی و اجتماعی بر زنان در سراسر جهان هستیم.
در ایران نیز با انواع ابزارهای سرکوب و حجاب اجباری و سنگسار و توهین و تحقیر همهجانبه و در ضدانسانیترین شکل زنان به زنجیر پوسیدهی تبعیض و نابرابری بسته شدهاند و در بازارهای بنیادگرایی مانند بردگان و کنیزان به فروش میرسند یا در سخنرانیهای مسئولان زنستیز عقبمانده در ایران از آنها به عنوان دیوزنانی نام برده میشود که انواع مفاسد اقتصادی و اجتماعی به «بیعفتی و فساد» آنان نسبت داده میشود و در سراسر جراید و روزنامههای این بانیان تباهی و فساد، برای استمرار ایدئولوژی زنستیزانهشان که در برابر رشد آگاهی زنان ایرانی، کاخهای ستم خود را فرو ریخته میبیند، انواع ستمگری بر آنان توجیه میشود و دعوت به قتل و خشونت خانوادگی و اسید پاشی به صراحت لهجه شنیده میشود!
کارگران زن شیکاگو که در قرن نوزدهم قدرت تبعیضگر را به جنگ طلبیدند و زنان کارگر پطروگراد که علیه استبداد تزاری بپاخواستند و نقش زنان در انقلاب ۱۳۵۷ و جنبش حقطلبی زنان در زیر سایهی مردسالاری حکومتی تنها نمونههای اندکی از انواع گستردهی حرکات زنان به عنوان نیروی تغییر هستند. در ایران که زنان از حقوق ابتدایی مانند حق تحصیل و انتخاب محل سکونت و شرکت در مسابقات ورزشی بدون اجازهی همسر محروم گشتهاند، پاشنهی آشیل نهادهای زنستیز در این چند دههی گذشته تنها و تنها خود زنان هستند و در برابر سیلاب آگاهی زنان چارهای جز این نمی بینند که در تقویت ایدئولوژی زنستیزانه برآیند که با انواع نهادهای سرکوبگر و ارتجاعی مورد محافظت قرار میگیرد، با این حال زنان ایرانی همچنان در سیمای فعالین حقوق بشر و فعالین عرصهی حقطلبی زنان و پیشروان سیاسی خود نیروی قابل اتکایی برای برچیدن نهادهای ارتجاعی و انواع اشکال ستمگری محسوب میشوند.