نامه دکتر اسدالله اسدی خطاب به خامنهای و انتقال وی به انفرادی بند ۲۴۰ اوین
22-دسامبر-2013
گروه خبری: اقلیت های قومی -
سایت نفس در قفس: دکتر اسدالله اسدی در پی ممانعت مسئولین از آزادی و اعتراض متقابل وی نسبت به این موضوع به انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش هرانا، بر اساس پرینت اعلام وضعیت زندانی نامبرده مشمول تخفیف حکم قرار گرفته و میبایست در ۲۱ آذرماه از زندان آزاد میشد اما ریاست بند ۳۵۰ پس از ۱۰ روز به وی اعلام داشت که تخفیفی در کار نیست و این امر موجب اعتراض وی شد و نهایتا در پی این اعتراض روانه بند ۲۴۰ زندان اوین شد.
از سوی دیگر سایت «سودویند» دو نامه از این پزشک ۳ ساله خطاب به خامنهای و برخی دیگر از مراجع دینی منتشر کرده است که در آن وی از آنها خواسته است تا: «قبل از اینکه دیر شود، حکومت را به منتخبین واقعی مردم واگذار کنید و اینقدر کینه را عمیق تر و پلهای پشت سرتان را خرابتر نکنید.»
دکتر اسدی، پزشک و فعال سیاسی از آذربایجان، اخیرا با پایان دوران محکومیت خود در زندان اوین، به مرخصی متصل به آزادی اعزام شده بود اما علیرغم همه مستندات و صحبتهای مسئولان زندان، مجددا به زندان فراخوانده شده است. خلف وعده ای که منجر به حمله قلبی پدر و همسر وی، در روزهای گذشته شده است.
مسئولان زندان اوین در پاسخ به پیگیری های خانواده این زندانی سیاسی آذربایجانی اعلام کردند که تاریخ آزادی وی به تاریخ ۲۶ آذر ۹۲، اشتباه تایپی بوده و نامبرده تا تاریخ ۲۶ آذر ۹۴ در زندان خواهد بود.
متن کامل دو نامه دکتر اسدالله اسدی که خطاب به رهبری جمهوری اسلامی ایران و برخی از آیت الله ها نوشته شده، و توسط سایت «سودویند» منتشر شده، به شرح زیر است:
نامه اول:
قیامت چیست؟ آیا قیامت دنیوی است یا اخروی؟ ( در این جهان است یا جهان دیگری هم هست). هر کسی هر پاسخی به این سوال بدهد، یک چیز برای من قطعی است و آن قانون علمی و فیزیکی عمل و عکس العمل است. پس عواقب همه کارهای نیک و بد، روزی به خود ما باز خواهد گشت.
هزاران مثل و شعر در این مورد گفته شده است.
اینجانب اسدالله اسدی، یک فرد مسلمان شیعه هستم اما به قیامت این جهانی معتقد هستم. هر چند گاهی برای ملتی یا قومی قیامتی(انقلابی) ایجاد میشود، همه چیز زیر و رو میشود، هیچ حکومت قدر قدرتی تا ابد پایدار نمانده است.
در سال ۱۳۵۸ شمسی وقتی رفراندوم تعیین نظام حکومتی در ایران مطرح شد، مردم هیچ شناختی از انواع حکومتهای موسوم جهان نداشته و آنهاییی هم که می دانستند، مجال گفتن به آنها داده نشد.
وقتی آقای خمینی گفت: “جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم”، مردم آن زمان به مجتهدان خیلی معتقد بودند و به آقای خمینی اعتماد کردند.
ایشان پس از تثبیت قدرت خود اقدام به قلع و قمع تمام گروههای سیاسی و عقیدتی کردند و زمانی که از وی می پرسیدند که شما در پاریس از یک جمهوری مثل فرانسه صحبت می کردید؟ جواب دادند که خدعه کردیم، نبی اکرم اسلام هم خدعه می کرد.
حزب جمهوری خواه خلق مسلمان آذربایجان توسط نیروهای اعزامی از سایر استانها تخریب شد، هوادارانش عده ای کشته و عده ای با طناب به دار کشیده شدند.
حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری نیز با رفتار وقیحانه ری شهری دق مرگ شد و در واقع به شهادت رسید. آن روز من به شوخی به یکی از دوستانم گفتم این راهی که حکومت اسلامی می رود در آخر علی می ماند و حوضش و نوادگان ما از ما ناچیزان در مورد دو چیز سفید سوال می کنند.
اول می پرسند بابابزرگ آن دانه های سفید که بسیار می خوردیم چه بود؟ جواب می دهیم برنج بود که اکنون چنین گران شده و نمی شود خورد. دومین سوال را میپرسد که آن آدمهای سر سفید که عمامه بر سر داشتند که بودند و چه شدند؟ جواب می دهیم که آنها عالمان دینی بودند که برخی از آنها به فساد قدرت آلوده شدند و دزدی، جنایت، گرانی و بیکاری همه به پای آنها و اسلام نوشته شده و با خشم مردم نسل ایشان از بین رفت.
سوال سوم: وقتی نوه های ما ببینند که دست و صورتمان خیس است و آستین مان بالاست، می پرسند بابابزرگ راستش را بگو. صورت خود را شسته ای یا وضو گرفته ای که نماز بخوانی؟ اگر بخواهی نماز بخوانی برو به اتاق دیگر یا برو به مسجد (البته اگر مسجدی باقی مانده باشد).
آیا ندیدید قیامت عالم مسیحیت را که سران آن دین را در واتیکان زندانی کرد و یا قوم یهود را که در جهان پراکنده شدند؟
زمانی کشیش ها بهشت را می فروختند، شما هم در جنگ بهشت را فروختید.
بترسید از روزی که برای شما واتیکانی هم پیدا نشود.
قبل از اینکه دیر شود، حکومت را به منتخبین واقعی مردم واگذار کنید و اینقدر کینه را عمیق تر و پلهای پشت سرتان را خرابتر نکنید.
در همین قرآنی که شما ها آن را خوب می دانید در سوره “واقعه” می گوید:
زمانی که آن واقعه عظیم اتفاق افتد. که در اتفاق افتادن یا روی دادن آن هیچ شکی نیست. در آن واقعه بدکاران خوار و ذلیل می شوند و نیکوکاران بالا می روند.
به مساجد خود برگردید و به اندازه وزن اجتماعی خود در امور شرکت کنید.
دکتر اسدالله اسدی داغداغان
۲۹ آذر ۱۳۹۲
نامه دوم:
به نام کل هستی که خدای من است و به نام ملت بزرگ آذربایجان که همیشه تاریخ ساز بوده اند.
اراده مصمم انسانها، همان اراده خداوندی است. من،شما، گیاهان، سیارات و کهکشانها و ….، همه جزئی از وجود خدای من است.
ای نسخه نامه الهی که تویی وی آیینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آیینه در عالم هست از خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی
حضرت مستطاب آیت الله سید علی خامنه ای، رهبر شیعیان جهان و حتی رهبر مسلمانان جهان دامت برکاته
سلام
آقای خامنه ای، این القاب بلند و بالایی که در پس و پیش اسم شما آوردم، هدفی دارم و آن اینکه صاحب چنین القابی مسئولیت بزرگی بر دوش گرفته است.علاوه بر آنها زمام تمام امور یک کشور ثروتمند را که مردمش در فقر و فلاکت به سر می برند را نیز در دست دارید.
بنده به همه آقایان آیات عظام که در جبهه مردم هستند، احترام خاصی قائلم اما از شما . آیت الله نوری همدانی و آیت الله مکارم شیرازی و سایر آیت الله های دولتی، درخواست دارم که در یک برنامه زنده تلویزیونی در برابر دیدگان مردم ایران و جهان و ملت بزرگ آذربایجان به مناظره بنشینیم.
اینجانب شبهات بسیار جدی در اعتقاداتم ایجاد شده است. من یک مسلمان شیعه هستم و مسلمان متولد شده ام.
من یک پزشکی بودم که در تبریز طبابت می کردم.
اینجانب اسدالله اسدی داغداغان را در تبریز دستگیر(شدم) و پس از ۹ ماه انفرادی در شکنجه گاههای خونین شما، زنده ماندم و تا به امروز سه و نیم سال است که در زندان به سر می برم.
لذا آیت الله های نامبرده و هرکسی غیر از آنها هم که باشد و دعوت مرا بپذیرند و به شبهات دینی اینجانب و بیش از ۸۰ درصد جوانان که همین شبهات را دارند، جواب بدهند.
من عالم دینی نیستم. فقط پزشکم اما به قول شاعر (همه قبیله من عالمان دین بودند) و من در میان آنها پرورش یافته ام و این را به خوبی می دانم که آیت الله های دولتی علاوه بر اینکه از جمع آوری وجوهات شرعی پرورش یافته اند، از ثروتهای بیکران مملکت نیز به خوبی منتفع بوده و هستند. اولین و مهمترین وظیفه آنها پاسخ به شبهات دینی است.
شجاعت داشته باشید و با دادن تضمین جانی به من و خانواده ام از تعالیمی که ۱۴۰۰ سال است به صورت یکطرفه به خورد مردم داده اید، دفاع کنید.
از اینکه در مقابل نام آقایان از کلمه “آیت الله” استفاده نکردم، بدین علت است که این کار ظلم بزرگ بر خداست. آنان نمی توانند آیت و نشانه خدا باشند.
هر نوع تعبیری از دین که به دنیای مردم نفعی نداشته باشد، مطمئنا به آخرتش هم نفعی نخواهد داشت.
اگر شما به این شبهات پیش آمده جواب ندهید، من مجبورم از طریق رسانه ها، از سایر علمای اسلامی در سطح جهان کمک گرفته و طرح مسئله نمایم.
دکتر اسدالله اسدی داغداغان
گفتنی است پیشتر دکتراسدالله اسدی داغداغان، روز ۲۳ تیر ۸۹ از سوی ماموران امنیتی در تبریز بازداشت شد، وی پس از تحمل ۵ ماه حبس در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات تبریز به تهران منتقل شده و ۴ ماه دیگر را نیز در انفرادی بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ زندان اوین به سر برد.
این پزشک ۵۳ ساله آذربایجانی به دلیل فشارهای روانی و جسمانی که در طول مدت بازداشت از سوی بازجویان و ماموران امنیتی به وی اعمال گشته از ناراحتی عصبی، قلبی، گوارشی، دهان، دندان و ضعف بینایی و آرتروز گردن رنج می برد.
این فعال آذربایجانی به اتهام همکاری با دول متخاصم، و ظاهرا عضویت در حزب خلق مسلمان، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی، به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم گردید.
این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال کاهش یافت.
پیش از این نیز در سال ۱۳۷۳ شمسی، نامبرده به اتهام عضویت در حزب خلق مسلمان، از ادامه فعالیت در آموزش و پرورش منع گردید.
نامبرده سالیان سال، داوطلبانه با حضور در روستاهای منطقه قره داغ به ویزیت و مداوای بیماران به صورت رایگان می پرداخت.
اهالی منطقه قره داغ، به دلیل خدمات انسان دوستانه این پزشک، با تهیه طوماری از ۸۰ روستا، ضمن اعتراض به حکم صادره، خواستار آزادی هر چه سریعتر وی شده بودند.
حس قدردانی که سالها بعد نیز فراموش نشد و دکتر اسدی که پس از ۳ سال حبس برای ولین بار از زندان خارج شده بود، در میان استقبال اهالی داغداغان وارد روستای داغداغان شد. ساعت ۶ صبح روز پنجشنبه ۲ آبان ۹۲ ، وی با استقبال گرم دوستان در محله عباسی تبریز روبرو گشت.
ساعت ۱۱ ظهر همان روز ، درمیان ازدحام اهالی قره داغ ، بخصوص روستای داغداغان به منزل شخصی خود در شهرک باغمیشه تبریز عزیمت نمود.