تفکیک زندانیان، محور مقاومت امروز زندانیان سیاسی / نیما پوریعقوب
28-مارس-2018
گروه خبری:
گلرخ ایرایی از بیش از ۵۰ روز پیش در اعتراض به انتقال خود و آتنا دائمی به بند عمومی زندان قرچک ورامین و با خواست بازگشت به بند زنان زندان اوین که محل نگهداری زندانیان زن سیاسی است دست به اعتصاب غذا زده است.
پیشتر نیز بسیاری از زندانیان با خواست بازگشت یا انتقال به بند زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذا زدهاند و در مواردی نیز موفق بودند. از موارد موفق میتوان به اعتصاب غذای ۴۸ روزهی زندهیاد شاهرخ زمانی در اسفند ۱۳۹۲ و فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۳ اشاره کرد که با تبعید این فعال کارگری به زندان قزلحصار کرج آغاز شده و نهایتا با بازگرداندنش به سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجاییشهر کرج به پایان رسید.
این اعتصاب و اعتراضها به مادهی ۶۹ آییننامهی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور استناد کرده و خواهان تفکیک زندانیان بر حسب اتهامات آنها هستند. در این ماده از آییننامهی سازمان زندانها آمده است: «محکومان حسب پیشینه، سن، جنسیت، تابعیت، نوع جرم، مدت مجازات ، وضع جسمانی و روانی، چگونگی شخصیت و استعداد و میزان تحصیلات و تخصص به یکی از قسمتهای مراکز حرفهآموزی و اشتغال، زندان یا مؤسسههای تأمینی و تربیتی معرفی میگردند.»
پس این خواسته در بدو امر یک خواستهی حقوقی است و زندانیان سیاسی در این عرصه، حاکمان را و به خصوص مسولان زندان را نسبت به یک حق مشخص خود به چالش و مبارزه میطلبند. اما این مطالبه در بطن خود یک وجه سیاسی عمیق نیز دارد.
در سالهای ۶۰ زندانهای ایران مملو از زندانیان سیاسی بود و به همین سبب نیز اغلب این زندانیان در بندهای متعددی نگهداری میشدند. نخستین بار در تابستان سال ۱۳۶۵ بود که حدود ۳۰۰ نفر از زندانیان سیاسی سالن ۳ زندان اوین در تهران را برای اعمال فشار با زندانیان غیرسیاسی همبند کردند. این تصمیم در مقابل پیشروی زندانیان سیاسی برای دفاع از هویت خود گرفته شده بود. سالن مذکور نیز محل نگهداری زندانیان سر موضع سازمانهای مختلف اپوزوسیون بود که اغلب نیز به اعدام محکوم شده بودند. در این زمان، حدود ۵۰ نفر از زندانیان غیرسیاسی با احکام سنگین از جمله اعدام را به سالن ۳ منتقل کرده و آنان را به انواع تجهیزات اعم از چاقو و تیزی مجهز کرده بودند. به این زندانیان گفته شده بود که در صورت موفقیت در به وجود آوردن درگیری با زندانیان سیاسی و گرفتن تلفات از آنان، مورد تشویق قرار گرفته و در احکامشان تخفیف قائل خواهند شد.
به گفتهی یکی از زندانیان سیاسی که در این سالن بوده، یکی از زندانیان غیرسیاسی که خود نیز زیر اعدام بود، به همبندان سیاسی خود «هوشیاری داده و نقشهی مسولان زندان را برای آنها برملا کرده بود.» این پروژه پس از حدود ۲ ماه و با مقاومت زندانیان از جمله اعتصاب غذای ۳۵ روزهی آنان شکست خورد و زندانیان غیرسیاسی از این بند خارج شدند.
با اعدامهای گستردهی آن سالها و نیز قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، تعداد مخالفین سیاسی زندانی در کشور به یکباره افت قابل توجهی داشت. از هزاران زندانی سیاسی در زندانهای اوین تهران، قزلحصار و گوهردشت کرج تنها ۲۳۰ نفر باقی ماندند. آنها را به بند ۳۲۵ که امروز به بند ۳۵۰ شناخته میشود در زندان اوین منتقل کردند. در آن زمان نیز پس از مدتی این زندانیان را به اجبار به آموزشگاه انتقال دادند تا در آنجا با زندانیان غیرسیاسی باشند، اما این پروژه نیز شکست خورد.
نهایتا با اعدام عدهای دیگر و آزادی تدریجی تعدادی از افراد باقیمانده، تعداد زندانیان سیاسی به قدری کم شد که دیگر قادر به سازماندهی مقاومتی درخور در مقابل فشارها نبودند.
اما مبارزه و مقاومت در زندان برای رسیدن به خواستهی مشخص «بند زندانیان سیاسی» به اواخر دههی ۱۳۷۰ شمسی بازمیگردد. در آن زمان زندانیان سیاسی در زندان اوین همراه با زندانیان غیرسیاسی مشغول تحمل حبس بودند اما هژمونی بند در دست زندانیان سیاسی و رابطهی حسنهای نیز بین آنان با زندانیان غیرسیاسی برقرار بود. تا اینکه جمهوری اسلامی تصمیم گرفت تا عدهای از وابستگان امنیتی خود از جمله افرادی مانند اسماعیل افتخاری معروف به «اسمال تیغکش» را به این بند بفرستد. این افراد وظیفه داشتند آرامش بند را بر هم زده و همچنین به خبرچینی و نیز تهدید و اذیت و آزار زندانیان سیاسی بپردازند. اسمال تیغکش در زندان از جمله دکتر ناصر زرافشان را تهدید به قتل کرده و با زندانیان دیگر نیز درگیریهایی داشت. از این زمان بود که زندانیان سیاسی مجددا مطالبهی خود مبنی بر تفکیک زندانیان بر مبنای اتهامات آنان را مطرح کرده و برای رسیدن به آن دست به مقاومت و مبارزه زدند. در اواخر سال ۱۳۸۱ و اوایل سال ۱۳۸۲ این مقاومت بالا گرفت و به اعتصاب غذای زندانیان و انتقال شماری از آنان به سلولهای انفرادی منجر شد. اما نهایتا جمهوری اسلامی عقب نشست و بند ۳۵۰ زندان اوین مجددا تبدیل به بند سیاسی شد.
واقعیت این است که در هیچ کجای این تاریخچهی مبارزاتی، مطالبهی زندانیان سیاسی طبقهبندی زندانیان نبوده است. دعوا بر سر تجمع یا پراکندگی زندانیان سیاسی است. تجمع زندانیان سیاسی در یک بند و یکدست بودن آنان، امکان سازماندهی مقاومت دستهجمعی را به آنان داده و حاکمان را در اعمال فشار بر آنان دستبستهتر میکند. بیخود نیست که مقامات زندان رجاییشهر کرج، پس از حمله به زندانیان سیاسی در سالن ۱۲ و مصادرهی اموال آنان و انتقال جمعیشان به سالن ۱۰، شرط پس دادن وسایل شخصی زندانیان را درخواست آنان برای انتقال به بندهای دیگر عنوان کردهاند.
در چنین شرایطی طرح بحثهایی از قبیل «لزوم پرداختن به تمام زندانیان» و «طبقاتی بودن بحث تفکیک زندانیان» در حقیقت پاشیدن خاک بر چشم زندانیان سیاسی بوده و عملا در خدمت پراکندگی آنان و بالمآل عدم تواناییشان در سازماندهی مقاومت در زندان است. زندانیان سیاسی تنها، قربانیان این وضعیت نیستند. آنان انسانهایی هستند که با ارادهی خویش راهی را برگزیدهاند که نهایت آن به سعادت کل مردم ایران میانجامد، بنابراین کمترین وظیفهی ما فعالین سیاسی و حقوق بشری حمایت پرقدرت از آنان در مقاومتشان در داخل زندان است. امروز تنها مسالهی حائز اهمیت در مورد این زندانیان، حفظ سلامت آنان در شرایطی است که نظام حاکم به شدت متزلزل شده و با تنفس مصنوعی زنده است. برای مردمی که تجربهی قتلعام سال ۱۳۶۷ را از سر گذرانده، سادهاندیشی خواهد بود اگر تصور کنیم که بزرگان جمهوری اسلامی هیچ طرحی برای از میان برداشتن زندانیان سیاسی در شرایط متحول ماههای آینده ندارد. وظیفهی مبرم همهی ما تلاش برای جلوگیری از وقوع مجدد چنین فاجعهای است.