زبان به مثابهی ماهیت وجود انسان / همراه حسینی
21-فوریه-2017
گروه خبری:
ارزشگذاری زبان صرفا به مثابهی وسیلهای در جهت ارتباط متداول خصوصا در عصر ما، حاکی از سطحینگری خواهد بود و مسئلهی زبانی نمیتواند بدون پارهای از مباحث مهم فلسفی و جامعهشناختی و روانشناختی و اقتصادی صورتبندی و حتی قابل طرح باشد! خاصتا در عصری که قدرت و اشکال ستمگرانهی بازتولید قدرت، نمیتواند بدون کدگذاری و شبکهبندی و سطحبندی زبان، حیات سرکوبگرانهی خویش را دنبال کند و زبان به تمامی محملی برای اعمال انواع تبعیضها میشود، امری که با دقت در صورتبندی موارد تاریخی، میتوان دلایل خدشهناپذیری را بر آن اقامه کرد که مورد تایید هر فردی از اعضای جامعهی بشری قرار بگیرد!
چالشبرانگیزی و مسئلهسازی یک امر به ظاهر ابتدایی همچون زبان، منشا کهن و باستانی دارد. چنانکه در روایت یهودیان از برج بابل، تفاوت زبانها، در وهلهی اول به صورت یک محدودیت و مرزبندی بین اقوام بشری منشا اثرگذاری گردید و چنان که والتر بنیامین به درستی در یک متن زبانشناسی – دینی مشخص، پیدایش کتاب یهودیان را یک مسئلهی زبانی میداند و در انجیل یوحنا، زبان تبدیل به رمزی برای راهیابی به ملکوت خدا میگردد. نمونهی قدیمی تر سرودههای ریگ و داها است که صحه گذاشتن بر کاستبندی جامعه را از طریق وردهای زبانی صورت میدهد. زبان به عنوان معجزهی پیامبر اسلام نیز نمونههای چندی از این پروبلماتیک زبانی هستند که تامل در باب آن را فراتر از یک وسیلهی سادهی ارتباط جمعی میبرد و ما را به سمت تفکر عمیقتری در این باره سوق میدهد!
بررسی زبان باید همچون مجموعهای از فرهنگ، مورد تبیین واقع شود، چرا که زبان در متن بسیار وسیعتری با جهان نسبتهایی برقرار میسازد و از آنجایی که زبان مبین ماهیت وجودی انسان است، چنان که هایدگر فیلسوف آلمانی از آن به مثابهی خانهی وجود یاد میکند و همچون واسطهای آنتولوژیک میان انسان و جهان ظاهر میگردد، جستوجوی زبان در دالان تودرتوی تاریخ به عبارتی جستوجوی هستیشناسانهی تاریخ زیستهی بشری خواهد بود که زبان را همانند آرشهای به ساروج تاریخ و وجود آغشته میسازد. تلاش هزارسالهی قدرت برای به بند کشیدن زبان و فهمیدن اینکه چگونه بر مبنای زبان، کاخی از ستم و تبعیض بنا گشته است اهمیت زبان را دو چندان میسازد!
در سدههای جدید زبان از دل کهنالگوهای فاشیستی نیای یک ملت، همچون مسئلهای سربرآورد. کهنالگوهایی که فجایع بزرگ نژادی قرن بیستم را رقم زدند و با تصفیه و پالایش زبان برگزیده، همزمان تعرض بزرگی را به تمدن بشری سازمان داده و با مفاهیم و مقولات در ساحت زبانی، وسیعترین وسبعانهترین اعمال را، علیه خانوادهی بشری ترتیب دادند و بدین ترتیب تاریکی بیپایانی بر سعادت و رستگاری بشری سایه افکند! چنان که به شکل سیستماتیکی ستم بر «نژاد پستتر» از طریق مرگاندیشی و رعب و وحشت زبانی توجیه گردید که منشا نزدیک آن استعماری بود که اولین ساعات ظهور آن، با به بند کشیدن زبان از شرق آسیا تا غرب آفریقا از دریای مدیترانه تا اقیانوس آرام و به بردگی کشاندن اقوام و ملتهای ساکن در گوشه و کنار جهان همراه بود و برای به بند کشیدن حیات یک جامعه به خود طبیعت زبان آن جامعه دست یازید، نمونههایی از موارد بیشماری هستند که در تاریخ چند سدهی جهان و به طور مشخص اروپا، به درستی و بدون هیچ محدودیتی میتوان در مورد آن سخن گفت و تبعات مرگبار آن را بررسی کرد!
عصر جهانی شدن که نوید یک زبان جهانی و قابل استفاده برای جمیع مردمان جهان را در خود داشت و ادعا میکرد اینک زمان آن رسیده است که از مرزهای محدودکنندهی زبان و اشکال توحش و بربریت فراروی کرد! اولا در خود حاوی این نکته هست که تاریخ زبان تاریخ خونبار و پر از کشمکشی بوده است و ثانیا اینکه چه امکانات مادی و چه گذار قابل توجهی به وقوع پیوسته است که راه را به سمت هموارشدن وحدت خانوادهی بشری پی میگیرد و این سوال را پش روی ما مینهد که آیا پیشرفت در سطح زبانی به پیشرفت مدنیت و کرامت و حیثیت انسان یاری رسانده است؟ پاسخ این سوال به شکل تاسفباری «نه» خواهد بود، چرا که روزانه به قول خود زبانشناسان صدها زبان و لهجه در معرض نابودی قرار میگیرند. زبانهایی که قربانی کماهمیت بودن خویش در سطح تعادل قوای سیاسی و اقتصادی هستند و هرچه بیشتر کشورهای امپراطوری زبان کدگذاری شدهی خویش را در جهان غالب میسازند، حیات و تاریخ ملتهای کم اهمیتتر به ورطهی نابودی کشانده میشود!
مطالعات زبانشناسی در پیوند با روانکاوی به درستی زبان را تفکیکناپذیر از شکلگیری شخصیت بشری ارزیابی میکند و بر این نکته تاکید دارد که اولین مواجههی کودک با جهان از طریق یک نوع ارتباط زبانی صورت میگیرد که در همان مبادلهی مهربانانهی مادر با کودک نمود پیدا میکند. زبان به عنوان محمل راستینی از ارتباط انسانی پدیدار میگردد و تعرض به زبان شاید به نحوی تعرض به ساحت بشری باشد و سرکوب فاشیستی زبان همزمان به این بعد از مسئله دلالت دارد که نمیتوان بدون حقیر و خار شمردن زبان یک ملت، آن ملت را را به زانو درآورد.
واقعیت این است که بدون دمکراتیزه کردن روابط و تعامل و رواداری در بین ملتها و زبانها حرف زدن از یک زبان واحد جهانی گزافهگویی خواهد بود و تحلیلهای اکونومیستی در مورد یک زبان واحد که بر اثر اشباع شدن و انبوه تولید پیش میآید، نمیتواند ستمهای کنونی جهان را تبیین کند! در عصری که هنوز حداقلها برای پذیرش و احترام نقادانهی زبانها وجود ندارد و زبان رسمی در کمتر جایی از جهان چون ارادهی مشترک ملتها ظاهر میشود و بیشتر به ارادهی زورگویان گره خورده است و در ممالکی مانند ایران، زبان مادری به عنوان چیزی مذموم و خار، البته برای اقلیتها معرفی میشود و با بلندگوی پروپاگاندای حکومتی حتی راههای سادهی گفتوگو برای پذیرش و احترام به ملل و اقوام دیگر مسدود شده و انگهای تجزیهطلبی و تحقیر و نفرتپراکنی توسط رسانهها و مجلات داخل و خارج و ریز و درشت، این موضوع را مشایعت میکند، باید هرچه بیشتر بر حقوق ابتدایی و غیرقابلمبادلهی یادگیری و تحصیل به زبان مادری که یک مسئلهی وجودی و هویتی است، انگشت نهاد. حقی که همچنان در معرض تحقیر و حذف و طرد قرار دارد.
بایستی مسئلهی زبان را تبدیل به یک مسئلهی حقوقی و سیاسی سازیم و زمینه را برای آزادی دمکراتیک و همعرضی زبانها و نه سلطهی یکی از آنها بر دیگران فراهم آورد و به حتم میباست گفت که رسیدن به یک زبان واحد جز از طریق دمکراتیزه کردن زبان و به رسمیت شناختن زبان مادری و تعامل انسانی زبانها با یکدیگر میسر نمیشود!