کولبران، قربانیان هیولای بهمن فساد و تبعیض / همراه حسینی
30-ژانویه-2017
گروه خبری:
رسوایی عظیمی که هربار در گوشه و کنار ایران در موضوعات مختلف سربرمیآورد و هربار هم قربانیان بیشماری میگیرد و همگان را بیاختیار به یک فاجعهی مشترک در سطح ملی پیوند میدهد، اگر در هرکشور دیگری اتفاق میافتاد بیشک به بحرانهای حلناشدنی بیشتری میانجامید و حداقل بسیاری را به پای توبیخ میکشاند یا به استعفا وامیداشت!
اینبار نیز در قضیهی بلوچستان و کردستان روح ملی در تپهای از فاجعه مدفون گشت و بوی گند تعفن نابسامانی و ناکارآمدی هیولای رهبریکنندهی این فاجعه به مشام همگان رسید. گویی چنان مقدر شده است که این حوادث هربار با عبارتپردازیهای زننده که روح هر انسانی را میآزارد تبدیل به یک ترومای غیرمترقبه و غیرقابلپیشگیری شود. جای بسی شگفتی است که چیزی که از قبل زمینهی ظهور آن فراهم شده است و مدام با هشدارهای حتی صاحبان امر که در جراید و در صحنهای عمومی و نسبتا خصوصی نسبت به حادثهی قریبالوقوع شنیده شده است، بازهم از حرکت بازنمیایستد و به عنوان فاجعهای مکمل بار دیگر دست به کار میشود تا هرگونه مسئولیتپذیری را از گرد شانهی کارمندان و صاحبمنصبان دستگاه حکومتی بزداید و در کمال ناباوری هربار موفقتر از دفعهی قبل به بار نشیند. آن عدهی محدودی هم که به خاطر آگاهی و وجدان بیدار انسانی خود و به دور از هر شائبهای اعلام میدارمد که این فاجعهی مشترک در صورت ادامه یافتن وضع کنونی بیشتر و بیشتر زبانه میکشد و فرومیبارد و در میان آتش و سیل و بهمن صحنههای جانکاه بشری را رقم میزند، مورد تهمت و افترا و سیاه نمایی قرار میگیرند و حتی وقتی صدای خود دلواپسان داخل حکومت را به خودشان یادآوری میکنیم که بازشنیده شود توفیری نمیکند.
پریشان و شرمنده از اینکه نمیتوان دستی در اوضاع داشت و درد و زخمهای کاری را اندکی تسکین بخشید، چه میتوانیم بگوییم؟ اما ما شاید چونان هملت با ترتیب دادن یک نمایش ساده و غیرفریبکارانه روح فاجعه و جنایت را پیش چشم همگان ببریم تا بلکه خود قضاوت کنند و چیزها، ساده همچون خود چیزها دیده شوند تا در تاریخی که از پیش رو میآید، ناخواسته نقش عاملان و مکملان جنایت بر پیشانی ما ننشیند و همواره گلوی شرمساری باشیم.
حاکمان که به طور یقین وظیفهی قانونی و شرعیشان این است که بدون احساس شرمی به کار خود ادامه دهند و هرچه بیشتر تلی از جسدهای سوخته و سرمازده و آبخورده را بر جای گذارند، نمیتوانند صدای طبل فاجعه را که هرچه بیشتر ایران را به گرداب ذلت و خاری میکشاند، بشنوند. گمان میرود، حداقل کسانی که هنوز به شرافت خود اندکی بها میدهند، بیشتر و بیشتر صدای مردان بهمنزده و سیلابخورده و آتشگرفته باشند که در این چند روز گذشته هنوز اشکهای مردان و زنان بازمانده از فاجعهی پلاسکو خشک نشده بود و هنوز قربانیهای بیشتری از زیر آوار بیرون کشیده میشدند که سیلاب بلوچستان که خاطرهی شهر باستانی آن اندک اندک در زیر آبهای بیرحمی که سپری دفاعی برای آن به عمد اندیشه نمیشود، خروشید. به گونهای که آخرین چیزی که از آن منطقه شاید بشنویم – اگر گوشی باشد – صدای زجهی کودکانشان باشد و کولبران کردی که در شهر مرزی سردشت زیر بهمن جان دادند. این بینوایان همواره با عناوین مهوع خائن و دلال و ستون پنجم غربیها از طریق وارد کردن کالاهای خطرناکی چون تلویزیون و کولر و یخچال! پیشاپیش محکوم میشوند و هرگونه ترحم و دلسوزی در مورد آنها احتمالا گناهی کبیره قلمداد میشود! کولبرانی که برای فرار از کمین پاسداران به کمین بزرگ بهمن گرفتار آمدهاند. این مسئله هنگامی که کمی از حالت یک ترحم و دلسوزی انسانی فراتر میرود و از یک حادثهی غیرقابل پیشگیری به در میآید و در کنار فیشهای حقوقی نجومی مدیران و مسئولان ردهبالای حکومتی و در مقابل اختاپوس اختلاسهای عظیمی که حتی یک درصد آن میتواند از ابعاد فاجعه در این مناطق بکاهد و فرصتهای انسانی بیشتری را برای مردمانی که به جز سیرکردن خانوادهی خود گناهی در موردشان متصور نیست، قرار میگیرد، ابعاد سیاسی و اجتماعی خود را بیشتر به رخ میکشد!
چرا که هرانسان شرافتمندی تنها با تصور درنوردیدن کوهستانهای صعبالعبور توسط کولبران با شانهای سنگین از کالاها، از شرم در خود میرود!
اما دریغا که داستان نمیتواند با اندرزهای اخلاقی خاتمه یابد و متاسفانه باید گفت که فجایعی بدتر از این فاجعه در انتظار تک تک ما بختبرگشتهها نشسته است و منتظر فرصتی است تا سیمای هیولاوش خود را نشان دهد.
در کرستان چه میگذرد و اوضاع از چه قرار است که کولبران کُرد با پستترین نوع بردگی به تامین زندگی خود و خانوادهی خود میپردازند و هربار گلولهای بر پیکر بیجان و از رمقافتادهی آنها مینشیند؟
اگر جدا از دعواهای سیاسی فقط از منظر عقل سلیم به آن نگاه شود، هرنوع پروپاگاندای مسموم خفهکننده که در حول این موضوع شکل میگیرد رنگ خواهد باخت و بدون هیچ نوع عبارتپردازی آبدار به کنه امر پی خواهیم برد!
کردستانی که سابقا و در طول دورههای تاریخی متفاوت و خصوصا بنا به دلایل سیاسی خاصی که نیازی به یادآوری آن نیست، به خاطر ادعای انسانی حقوق ابتدایی خود مورد اجحافهای بزرگ اقتصادی قرار گرفته، بزرگترین و ناجوانمردانهترین تبعیضها علیه آن روا داشته شده و منابع طبیعی و زیرزمینی آن به یغما برده شده، به جای گل، گلوله بر پیراهن فرزندان خود دریافت کرده و اعتیاد و بیکاری دامن جوانان آرزومند آن را گرفته است، با سازوکارهای از پیش طراحی شده و سیاست محاصرهی طولانی مدت علیه مردمی که توانی برایشان نمانده است، به سوی این نوع بردگی سوق داده میشوند و امروز به وضعیتی دچار شده که مردماناش حتی وقتی لب بر شکایت میگشایند و به قول ویلیام بلیک شاعر حتی آرزو میکنند که «ای کاش میتوانستیم این نوع بردگی را نیز در آرامش و خطرکمتری ادامه بدهیم، آن وقت مردمان خوشبختی میبودیم!» در زیر بهمن هیولای مرکز مدفون خواهند شد!